قلب سیاه pt7
قلب سیاه pt7
¥راستش یه بار که داشتیم پرونده ها رو جابجا میکردیم که یه فامیلی جدید رو برگه ها دیدم، معمولا برگه های که ما جابجا میکردیم فقط اسم و فامیل هان شیون نوشته میشد و کسی که قرار بود پولشویی کنه
+ خب کی بود
¥تا جایی که یادمه یه فامیلی جدید به اسم جئون نوشته شده بود
وقتی اسم جئون اومد آت تعادلش رو از دست داد
+اسمش چی بود یادت نیست
¥خط خورده بود
درد شدیدی تو دستش پیچید ولی با وارد شدن جیمین فراموشش کرد
~ات یکی از بیمارستان ها خبر دادن
+خب
~یه نفر با همون علائم منتقل شده
+ای....اینو با خودتون بیارین
آت همون مظنون رو مخاطب قرار داد
~چرا
+برای تایید شخص
~باشه
آت از اتاق بازجویی اومد بیرون ، نمیتونست نفس بکشه ، رفت تو بالکن و زیپ سویشترتشو یکم باز کرد و سعی کرد از اسپریش استفاده کنه.
بعد از اینکه نفس هاش منظم شد برگشت داخل و رفت پایین که سوار ماشین بشه
~ات میتونی بیای، درد نداری
+خوبم،کدوم بیمارستان باید بریم
بدون اینکه به جیمین نگاه کنه و گفت و جیمین هم در جواب آدرس بیمارستان رو گفت.
بعد از اینکه به بیمارستان رسیدن ، از ماشین پیاده شدن نگهباناهم کنار مظنونی که اعتراف کرده بود وایساده بودم و بعد هم رفتن داخل.
آت کارت پلیسیشو نشون داد و پرستار هم همراهیش کرد که به اتاق همون بیماری که بهشون خبر داده شد بود برن
درو باز کردم و رفتن داخل اتاق ، یه نگاهی به کسی که خوابیده بود انداخت و بعد به سمت مظنون برگشت
+همینه
¥بله ، خودشه
بعد از جوابی که میخواست برگشت سمت پرستار و گفت
+کی بهوش میاد
/هر لحظه امکان داره بهوش بیاد
در همین حین هان شیون بهوش اومد
+صبح بخیر هان شیون
آت با نیشخند حرفشو زد و نزدیک تخت شد و بعد به دستش اشاره کرد
+از دستم بخاطر تو نمیتونم استفاده کنم
√حتما خیلی درد داشته ،نه؟
+ما برای تحمل همچین درد هایی آموزش دیدیم نمیخواد نگران باشی
√خوبه
¥راستش یه بار که داشتیم پرونده ها رو جابجا میکردیم که یه فامیلی جدید رو برگه ها دیدم، معمولا برگه های که ما جابجا میکردیم فقط اسم و فامیل هان شیون نوشته میشد و کسی که قرار بود پولشویی کنه
+ خب کی بود
¥تا جایی که یادمه یه فامیلی جدید به اسم جئون نوشته شده بود
وقتی اسم جئون اومد آت تعادلش رو از دست داد
+اسمش چی بود یادت نیست
¥خط خورده بود
درد شدیدی تو دستش پیچید ولی با وارد شدن جیمین فراموشش کرد
~ات یکی از بیمارستان ها خبر دادن
+خب
~یه نفر با همون علائم منتقل شده
+ای....اینو با خودتون بیارین
آت همون مظنون رو مخاطب قرار داد
~چرا
+برای تایید شخص
~باشه
آت از اتاق بازجویی اومد بیرون ، نمیتونست نفس بکشه ، رفت تو بالکن و زیپ سویشترتشو یکم باز کرد و سعی کرد از اسپریش استفاده کنه.
بعد از اینکه نفس هاش منظم شد برگشت داخل و رفت پایین که سوار ماشین بشه
~ات میتونی بیای، درد نداری
+خوبم،کدوم بیمارستان باید بریم
بدون اینکه به جیمین نگاه کنه و گفت و جیمین هم در جواب آدرس بیمارستان رو گفت.
بعد از اینکه به بیمارستان رسیدن ، از ماشین پیاده شدن نگهباناهم کنار مظنونی که اعتراف کرده بود وایساده بودم و بعد هم رفتن داخل.
آت کارت پلیسیشو نشون داد و پرستار هم همراهیش کرد که به اتاق همون بیماری که بهشون خبر داده شد بود برن
درو باز کردم و رفتن داخل اتاق ، یه نگاهی به کسی که خوابیده بود انداخت و بعد به سمت مظنون برگشت
+همینه
¥بله ، خودشه
بعد از جوابی که میخواست برگشت سمت پرستار و گفت
+کی بهوش میاد
/هر لحظه امکان داره بهوش بیاد
در همین حین هان شیون بهوش اومد
+صبح بخیر هان شیون
آت با نیشخند حرفشو زد و نزدیک تخت شد و بعد به دستش اشاره کرد
+از دستم بخاطر تو نمیتونم استفاده کنم
√حتما خیلی درد داشته ،نه؟
+ما برای تحمل همچین درد هایی آموزش دیدیم نمیخواد نگران باشی
√خوبه
۵.۸k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.