پارت 16:
پارت 16:
راشل:ویلیام
ویلیام :دستور براتون صادر شد!
روسیه 0:00
ویلیام :اقا(روسی)
آرتور :فهمیدی چه غلط ایی میکنه؟ دور از چشم من!؟
ویلیام :بر اساس تحقیق های ما مبنی بر رایا که تمام کاراشو انجام میده دنبال پدرشه!
آرتور : پدرش، حتی زحمت نداد بهم بگه! پیدا کن
ویلیام:چشم رئیس
آرتور :دیگه چی؟
ویلیام :پارک جیمین مامور راشل رو شناخته البته داترو دیده، مامور داترو پس فردا با کیم تهیونگ نامزد خواهن کرد
آرتور برو
کره جنوبی :
راشل :فهمیدم ویلیام
راشل ویو :
یه لباس راحت پوشیدم و خوابیدم
صبح در ساعت 10 :
همه دوره میزه مجلل جمع بودن پدر راشل مادر راشل و مادر تهیونگ و البته کسی که هیچ اشاره ای بهش نشد خواهر راشل بچه واقعی پدر کیم
راشل ویو :اون موقع که دیدمش هشت سالش بود فقط هنوز هم تخس و احمقه، با من لج داره چون عاشقه تهیونگه اما من بهش چیزی نمیگم چون اون بچه حقیقی پدرمه و من هرکاری میکنم تا عشقی که پدر بهم داده رو جبران کنم چند روز اردو بود انگار ایکاش همونجا میموند (اسمش ناهین)
ناهین :از قبل زیباتر شدی راشل (طعنه)
راشل :بابت لطفت ممنونم ناهین
ناهین : من همیشه پیش ته بودم اون دلتنگت بود (بازم طعنه)
راشل : مرسی که از طرفم مراقبش بودی ناهین
اما به عنوان زنه اینده اش از این ببعد خودم هستم (لبخند )
ناهین :چی؟ (متعجب)
تهیونگ ویو :
منو راشل قرار بود امروز صبح برای خرید نامزدی میرفتیم خرید راستیتش دل تو دلم نبود چطور میتونستم با کسی که عاشقشم عروسی کنم اما بی حس باشم سره صبحونه راشل یه لباس جین و سفید پوشیده بود حالا که دقت میکنم یبار هم مشکی نپوشیده احتمالا دلیل خاصی داره، موضع ناهین راشل خیلی با ناهین خوب رفتار میکرد بیشتر انگار ناتنین
تهیونگ :اوه ناهین اره من واقعا راشل دوست دارم از این ببعد اون شریک زندگی منه
ناهین با اعصبانیت میز صبحانه رو ترک کرد
ماما راشل : دلیل این کارت چیه ناهین (جدی)
بابا راشل :حتما واسه نوجونی شه بیخیال عزیزم
راشل جدی شد گفت
راشل :پدر خودتو به اون راه نزن داری میگی نمیدونی عاشقه تهیونگه و کور شده
از این حرف راشل جا خوردم واقعا خوب بلده رنگ عوض کنه
ناهین از رو پله ها گفت :از تویه هر*زه که بهترم معلوم نیست چندسال کدوم گوری هر........... ز*گی میکردی
راشل ویو :هومم نیشخند زدم و....
شرط:10 تا ❤
دوست عزیز😔🤲
#فیک
راشل:ویلیام
ویلیام :دستور براتون صادر شد!
روسیه 0:00
ویلیام :اقا(روسی)
آرتور :فهمیدی چه غلط ایی میکنه؟ دور از چشم من!؟
ویلیام :بر اساس تحقیق های ما مبنی بر رایا که تمام کاراشو انجام میده دنبال پدرشه!
آرتور : پدرش، حتی زحمت نداد بهم بگه! پیدا کن
ویلیام:چشم رئیس
آرتور :دیگه چی؟
ویلیام :پارک جیمین مامور راشل رو شناخته البته داترو دیده، مامور داترو پس فردا با کیم تهیونگ نامزد خواهن کرد
آرتور برو
کره جنوبی :
راشل :فهمیدم ویلیام
راشل ویو :
یه لباس راحت پوشیدم و خوابیدم
صبح در ساعت 10 :
همه دوره میزه مجلل جمع بودن پدر راشل مادر راشل و مادر تهیونگ و البته کسی که هیچ اشاره ای بهش نشد خواهر راشل بچه واقعی پدر کیم
راشل ویو :اون موقع که دیدمش هشت سالش بود فقط هنوز هم تخس و احمقه، با من لج داره چون عاشقه تهیونگه اما من بهش چیزی نمیگم چون اون بچه حقیقی پدرمه و من هرکاری میکنم تا عشقی که پدر بهم داده رو جبران کنم چند روز اردو بود انگار ایکاش همونجا میموند (اسمش ناهین)
ناهین :از قبل زیباتر شدی راشل (طعنه)
راشل :بابت لطفت ممنونم ناهین
ناهین : من همیشه پیش ته بودم اون دلتنگت بود (بازم طعنه)
راشل : مرسی که از طرفم مراقبش بودی ناهین
اما به عنوان زنه اینده اش از این ببعد خودم هستم (لبخند )
ناهین :چی؟ (متعجب)
تهیونگ ویو :
منو راشل قرار بود امروز صبح برای خرید نامزدی میرفتیم خرید راستیتش دل تو دلم نبود چطور میتونستم با کسی که عاشقشم عروسی کنم اما بی حس باشم سره صبحونه راشل یه لباس جین و سفید پوشیده بود حالا که دقت میکنم یبار هم مشکی نپوشیده احتمالا دلیل خاصی داره، موضع ناهین راشل خیلی با ناهین خوب رفتار میکرد بیشتر انگار ناتنین
تهیونگ :اوه ناهین اره من واقعا راشل دوست دارم از این ببعد اون شریک زندگی منه
ناهین با اعصبانیت میز صبحانه رو ترک کرد
ماما راشل : دلیل این کارت چیه ناهین (جدی)
بابا راشل :حتما واسه نوجونی شه بیخیال عزیزم
راشل جدی شد گفت
راشل :پدر خودتو به اون راه نزن داری میگی نمیدونی عاشقه تهیونگه و کور شده
از این حرف راشل جا خوردم واقعا خوب بلده رنگ عوض کنه
ناهین از رو پله ها گفت :از تویه هر*زه که بهترم معلوم نیست چندسال کدوم گوری هر........... ز*گی میکردی
راشل ویو :هومم نیشخند زدم و....
شرط:10 تا ❤
دوست عزیز😔🤲
#فیک
۷.۹k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.