"𝒘𝒉𝒊𝒕𝒆 𝒄𝒂𝒕¹⁷"
یونجی با وحشت دید که بدن شدو داره میلرزه و کمکم نوری اطرافش ظاهر شده. نفسش بند اومد. نه…! نه الان!
سونگ هو هنوز نزدیکش بود. نگاهش بین شدو و یونجی میچرخید، اما قبل از اینکه بتونه چیزی بفهمه، یونجی یه قدم به جلو برداشت و سریع سونگ هو رو کمی هُل داد.
"هی، چیکار میکنی؟!" سونگ هو با اخم گفت، اما یونجی فرصت توضیح نداد.
"باید سریع عمل کنم!"
بدون لحظهای مکث، شدو رو بغل کرد و دوید به سمت حموم. قبل از اینکه اتفاقی بیفته، در رو محکم بست!
بـــوم!
دقیقاً همون لحظه، نور توی حموم قوی شد و شدو توی بغل یونجی تبدیل به یه پسر قدبلند و عصبی شد— جونگ کوک!
چشماش مشکی و پر از خشم بود.
"یونجی! گفتم اون نباید بهت نزدیک بشه!"
یونجی پشت در حموم ایستاده بود، نفسنفس میزد و با دلهره به جونگ کوک نگاه میکرد. اگه سونگ هو بفهمه چی؟ اگه لو بره؟
"جونگ کوک… خواهش میکنم… آروم باش!"
اما جونگ کوک اصلاً گوش نمیداد. نفسهای عمیق و عصبی میکشید، مشتهاش رو محکم کرده بود و انگار آماده بود که هر لحظه از حموم بیرون بره و سونگ هو رو تیکهپاره کنه.
"اون پسره خیلی گستاخه! فکر کرد میتونه بهت دست بزنه؟" جونگ کوک با خشم پچپچ کرد. بعد مشتشو کوبید به دیوار حموم.
بوم!
یونجی از ترس یک قدم عقب رفت. "آروم باش جونگ کوک… سونگ هو بیرونه! صدامونو میشنوه!"
اما جونگ کوک فقط نفس عمیق کشید و با صدای آروم ولی پر از خشم گفت:
"اگه دوباره بهت دست بزنه… تیکهتیکهش میکنم."
یونجی با استرس دستاشو مشت کرد. نمیدونست چطور باید آرومش کنه.
اما قبل از اینکه کاری کنه…
"یونجی؟!"
صدای سونگ هو از بیرون در اومد.
یونجی از ترس خشک شد. "بله؟" سعی کرد صداش آروم و طبیعی باشه.
سونگ هو که انگار شک کرده بود، گفت: "اونجا چه خبره؟ صدای چی بود؟"
لعنتی!
یونجی با وحشت به جونگ کوک نگاه کرد که هنوز داشت زیر لب غرغر میکرد. اگه باز صداش بره بالا… لو میریم!
"جونگ کوک، لطفاً ساکت شو!" یونجی با التماس زمزمه کرد.
اما جونگ کوک یه قدم جلو اومد، چشماش هنوز پر از خشم بود. "ساکت بشم؟! بعد از اینکه اون عوضی دستشو بهت زد؟!"
صدای سونگ هو جدیتر شد. "یونجی؟! اونجایی؟ چرا جواب نمیدی؟"
یونجی نفسشو حبس کرد. "آره… فقط…" سعی کرد یه دلیل بسازه، اما جونگ کوک اجازه نداد!
"گفتم اون نباید نزدیکت بشه! الان میرم و تیکهتیکهش میکنم!"
لعنتی لعنتی لعنتی!
یونجی با وحشت به در نگاه کرد. صدای جونگ کوک بالا و بالاتر میرفت.
"اون صداها چیه؟!" سونگ هو محکمتر از قبل پرسید.
"اگه اینطوری پیش بره، سونگ هو درو باز میکنه!"
یونجی ناامیدانه دنبال یه راهحل بود. باید یه کاری میکرد. یه راه سریع برای ساکت کردن جونگ کوک…
یه ایده به ذهنش رسید
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.