هیون کی: نمیخام... من اینا رو نمیخوام..
هیونکی: نمیخام... من اینا رو نمیخوام..
_هی پسر خوبی؟ چی میگی؟ مگه میشه سوهون بمیره؟ امکان نداره این باند ک دربرابر ما چیزی نیس ما کله گنده تر از اینا رو شکست دادیم.. دیه اینا چیزی نیسن که.. نترس پسر.. نمیزارم هیچ اتفاقی برای باند و مخصوصا سوهون بیفته. باشه؟؟
هیونکی: نهنه منم باید باهاتون بیام پس.. یونو؟
_نه امکان نداره بزارم تو همراه گنگ بیای.. اصن چرا همچین چیزی میخای؟
هیونکی: باید خودم حواسم بتون باشه!
_نه اصلا..
هیونکی: اوکی پ.. وقتی پاتونو ا این در گذاشتین بیرون منو مرده فرض کنین.
سوهون: داداش چته؟ ینی چی؟ من نمیمیرم بخدا.. سگجون تر ا اینام.
هیونکی: هاته هم ب این راحتیا بیخیال نمیشه.
سوهون: هاته؟
هیونکی: اره.
_چرا اونوقت باید همچین کاری کنه؟ اونم بهترین دوستمون؟
هیونکی: i can't say
مینهو: وااایی چته؟ ما نمیتونیم کنسل کنیم. دوماهه ک برنامشو ریختیم. اگ عقب بکشیم میگن اینا چقد ضعیفن و ترسیدن ا ما.
هیونکی: میگم هاته قراره سوهون رو بکشه میفهمیننننن؟
من دیه نتونستم بغضمو کنترل کنم. زدم زیر گریه... حتی اسم مرگ هم برام ترسناک بود..
_هیونکی این امکان نداره سوهون نمیمیره.. نباید بمیرههههه.. من نمیتونم اصلا..
هیونکی: پس نرو یونا..
_چرا نرم؟ خب باید بگی چرا.. چرا میگی بهترین رفیقمون بیاد سوهونو بکشه..
هیونکی: چون هاته فکر میکنه پدر سوهون مادر پدرشو کشتننننن....
بقیه: چییییی؟؟؟؟
هیونکی: اره.. اره هاته یه همچین فکری داره.
اونی ک اومد بم چاقو زدم یکی از افراد همین باندیه ک میخاین کل بندازین باشون..
_خب... کل با باندی ک ب داداشم چاقو زده واجبه.
لیسا: اوکی باشه گرفتیم... اما الان این چ ربطی ب هاته داره؟
هیونکی: نهنه اینجا رو دارین عوضی میرین¹یچیزی رو نمیدونین... رئیس باند فرشتگان بی سر کیه؟ ها؟ یونا ت بگ
_رئیسی ندارن. خودش گفته.. بیسر.. اونا رئیس ندارن.. بین همه گنگا شایعهس ک رئیسشون مرده و بخاطر همین برای زنده نگه داشتن یادش اسم باندو کردن فرشتگان بی سر..
هیونکی: اره.. حرفات درسته بجز اونی ک گفتی اونا رئیس ندارن.
میا: ینی چ؟ عین ادم توضیح بده..
هیونکی: اون باند رئیس داره. اره داره. حدس میزنین رئیسشون کی باشه؟ هاااا؟ ارهههه اون رفیقی ک بیشترین اعتمادو نسبت بش داشتین...
خیانت کرد. هاته خیانت کرد.
_بسه..
هیونکی: بسه؟ چیو بسه؟ بشنو یونا. باید بشنوی اوم پسری ک میگفتی داداشمه..میگفتی بهترینه برام... خیانت کرد..
_گفتم بسهههههه(داد و گریه)
*منظور از اینه ک دارین اشتباه میکنین.
_هی پسر خوبی؟ چی میگی؟ مگه میشه سوهون بمیره؟ امکان نداره این باند ک دربرابر ما چیزی نیس ما کله گنده تر از اینا رو شکست دادیم.. دیه اینا چیزی نیسن که.. نترس پسر.. نمیزارم هیچ اتفاقی برای باند و مخصوصا سوهون بیفته. باشه؟؟
هیونکی: نهنه منم باید باهاتون بیام پس.. یونو؟
_نه امکان نداره بزارم تو همراه گنگ بیای.. اصن چرا همچین چیزی میخای؟
هیونکی: باید خودم حواسم بتون باشه!
_نه اصلا..
هیونکی: اوکی پ.. وقتی پاتونو ا این در گذاشتین بیرون منو مرده فرض کنین.
سوهون: داداش چته؟ ینی چی؟ من نمیمیرم بخدا.. سگجون تر ا اینام.
هیونکی: هاته هم ب این راحتیا بیخیال نمیشه.
سوهون: هاته؟
هیونکی: اره.
_چرا اونوقت باید همچین کاری کنه؟ اونم بهترین دوستمون؟
هیونکی: i can't say
مینهو: وااایی چته؟ ما نمیتونیم کنسل کنیم. دوماهه ک برنامشو ریختیم. اگ عقب بکشیم میگن اینا چقد ضعیفن و ترسیدن ا ما.
هیونکی: میگم هاته قراره سوهون رو بکشه میفهمیننننن؟
من دیه نتونستم بغضمو کنترل کنم. زدم زیر گریه... حتی اسم مرگ هم برام ترسناک بود..
_هیونکی این امکان نداره سوهون نمیمیره.. نباید بمیرههههه.. من نمیتونم اصلا..
هیونکی: پس نرو یونا..
_چرا نرم؟ خب باید بگی چرا.. چرا میگی بهترین رفیقمون بیاد سوهونو بکشه..
هیونکی: چون هاته فکر میکنه پدر سوهون مادر پدرشو کشتننننن....
بقیه: چییییی؟؟؟؟
هیونکی: اره.. اره هاته یه همچین فکری داره.
اونی ک اومد بم چاقو زدم یکی از افراد همین باندیه ک میخاین کل بندازین باشون..
_خب... کل با باندی ک ب داداشم چاقو زده واجبه.
لیسا: اوکی باشه گرفتیم... اما الان این چ ربطی ب هاته داره؟
هیونکی: نهنه اینجا رو دارین عوضی میرین¹یچیزی رو نمیدونین... رئیس باند فرشتگان بی سر کیه؟ ها؟ یونا ت بگ
_رئیسی ندارن. خودش گفته.. بیسر.. اونا رئیس ندارن.. بین همه گنگا شایعهس ک رئیسشون مرده و بخاطر همین برای زنده نگه داشتن یادش اسم باندو کردن فرشتگان بی سر..
هیونکی: اره.. حرفات درسته بجز اونی ک گفتی اونا رئیس ندارن.
میا: ینی چ؟ عین ادم توضیح بده..
هیونکی: اون باند رئیس داره. اره داره. حدس میزنین رئیسشون کی باشه؟ هاااا؟ ارهههه اون رفیقی ک بیشترین اعتمادو نسبت بش داشتین...
خیانت کرد. هاته خیانت کرد.
_بسه..
هیونکی: بسه؟ چیو بسه؟ بشنو یونا. باید بشنوی اوم پسری ک میگفتی داداشمه..میگفتی بهترینه برام... خیانت کرد..
_گفتم بسهههههه(داد و گریه)
*منظور از اینه ک دارین اشتباه میکنین.
۶.۴k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.