🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت101 #جلد_دوم
اخمامو توی هم کشیدم و گفتم مادر من این چه حرفیه آیلین چرا باید دروغ بگه من خودم خوب میدونم که زن من الان حامله است چه دروغی داره تا به شما بگه ؟
مادرم که از طرف داری من ناراحت شده بود گفت
_تو زنها رو نمیشناسی خیلی از این حرفها میزنن تا شوهراشون خام کنن.
واقعاً دیگه از این حرفا خسته شده بودم طاقت اینکه انقدر حرف بشنوم ودیگه نداشتم از جام بلند شدم و گفتم مادر من من واقعاً دیگه خستم اگه می خوای به این حرفات ادامه بدی من برم کمی بخوابم چون سردرد داره دیوونم میکنه دستمو گرفت و دوباره منو کنارش نشوند و گفت
_ببین پسرم من مادرتم هیچ وقت بد تو رو نمی خوام خودت میدونی که پدرت چقدر دارایی داره و میتونه چه کارایی بکنه تو که نمیخوای این همه ثروت و به بقیه بذل و بخشش کنه و چیزی برای تو نمونه؟
چشمامو کمی مالیدم و می گفتم ثروت خودشه هر کاری دلش بخواد میتونه باهاش بکنه من باید این وسط چیکار کنم مادرم که انگار منتظره همین جمله بود گفت
_ خوب پسر من منم حرفم همینه تو باید هر کاری که پدرت میگه انجام بدی تا این همه ثروت به تو و بچه تو برسه
منتظر بهش نگاه کردم و اون ادامه داد
_من شکی ندارم که آیلین حامله نیست و داره بازی در میاره ببین چی دارم بهت میگم من این چند روزی که اینجا هستم توی قضیه رو در میارم اگه حرف های من راست بود تو باید آیلین و بیخیال بشی و دوباره ازدواج کنی و یه نوه پسر برای ما بیاری .
بحث بچه و پسردارشدن و ارث و میراث و این چیزا هیچ وقت انگار تمامی نداشت واقعا خسته شده بودم از اینکه این همه توضیح بدم که من زنمو دوست دارم زندگیمو دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم از جام بلند شدم و گفتم شما هر کاری دلت میخواد بکنه آیلین چه حامله باشه که هست چه نباشه من ازش نمیگذرم این رو هیچ وقت یادتون نره اون زن منه و من ازش یه دختر دارم از اتاق بیرون اومدم باید دوش می گرفتم احساس می کردم دارم خفه میشم توی احساسات متناقضی که تمام وجودمو گرفته بود داشتم غرق میشدم وارد حمام که شدم کمی بعد آیلین آروم به در زد و گفت
_داری دوش میگیری؟
درو باز کردم و گفتم آره کمی عرق کرده بودم خواستم یه دوش کوتاه بگیرم باشه گفت و حوله رو برام گذاشت دستشو گرفتم و توی حمام کشیدم و گفتم تو چرا نمیای چشماشو گرد کرد و گفت
_مادرت اینجاست بیاد ببینه آبرو برامون نمیمونه
بیخیال در حمام و قفل کردم و اونوبین خودمو دیوار اسیرش کردم آب از سر و صورت من روی صورت آیلین چکه می کرد...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#فردوس_برین #شب_قدر #مد #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است #عکس_نوشته #عاشقانه #FANDOGHI #خاص #عکس_نوشته_عاشقانه #wallpaper #جذاب
#خان_زاده #پارت101 #جلد_دوم
اخمامو توی هم کشیدم و گفتم مادر من این چه حرفیه آیلین چرا باید دروغ بگه من خودم خوب میدونم که زن من الان حامله است چه دروغی داره تا به شما بگه ؟
مادرم که از طرف داری من ناراحت شده بود گفت
_تو زنها رو نمیشناسی خیلی از این حرفها میزنن تا شوهراشون خام کنن.
واقعاً دیگه از این حرفا خسته شده بودم طاقت اینکه انقدر حرف بشنوم ودیگه نداشتم از جام بلند شدم و گفتم مادر من من واقعاً دیگه خستم اگه می خوای به این حرفات ادامه بدی من برم کمی بخوابم چون سردرد داره دیوونم میکنه دستمو گرفت و دوباره منو کنارش نشوند و گفت
_ببین پسرم من مادرتم هیچ وقت بد تو رو نمی خوام خودت میدونی که پدرت چقدر دارایی داره و میتونه چه کارایی بکنه تو که نمیخوای این همه ثروت و به بقیه بذل و بخشش کنه و چیزی برای تو نمونه؟
چشمامو کمی مالیدم و می گفتم ثروت خودشه هر کاری دلش بخواد میتونه باهاش بکنه من باید این وسط چیکار کنم مادرم که انگار منتظره همین جمله بود گفت
_ خوب پسر من منم حرفم همینه تو باید هر کاری که پدرت میگه انجام بدی تا این همه ثروت به تو و بچه تو برسه
منتظر بهش نگاه کردم و اون ادامه داد
_من شکی ندارم که آیلین حامله نیست و داره بازی در میاره ببین چی دارم بهت میگم من این چند روزی که اینجا هستم توی قضیه رو در میارم اگه حرف های من راست بود تو باید آیلین و بیخیال بشی و دوباره ازدواج کنی و یه نوه پسر برای ما بیاری .
بحث بچه و پسردارشدن و ارث و میراث و این چیزا هیچ وقت انگار تمامی نداشت واقعا خسته شده بودم از اینکه این همه توضیح بدم که من زنمو دوست دارم زندگیمو دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم از جام بلند شدم و گفتم شما هر کاری دلت میخواد بکنه آیلین چه حامله باشه که هست چه نباشه من ازش نمیگذرم این رو هیچ وقت یادتون نره اون زن منه و من ازش یه دختر دارم از اتاق بیرون اومدم باید دوش می گرفتم احساس می کردم دارم خفه میشم توی احساسات متناقضی که تمام وجودمو گرفته بود داشتم غرق میشدم وارد حمام که شدم کمی بعد آیلین آروم به در زد و گفت
_داری دوش میگیری؟
درو باز کردم و گفتم آره کمی عرق کرده بودم خواستم یه دوش کوتاه بگیرم باشه گفت و حوله رو برام گذاشت دستشو گرفتم و توی حمام کشیدم و گفتم تو چرا نمیای چشماشو گرد کرد و گفت
_مادرت اینجاست بیاد ببینه آبرو برامون نمیمونه
بیخیال در حمام و قفل کردم و اونوبین خودمو دیوار اسیرش کردم آب از سر و صورت من روی صورت آیلین چکه می کرد...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#فردوس_برین #شب_قدر #مد #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است #عکس_نوشته #عاشقانه #FANDOGHI #خاص #عکس_نوشته_عاشقانه #wallpaper #جذاب
۵.۲k
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.