🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت103 #جلد_دوم
به این حرفش خندیدم و دوباره بین بازوهام اسیرش کردم و بدن لخت شو به خودم چسبوندم و گفتم هیچکس نمیتونه به تو حرفی بزنه این رو هیچ وقت فراموش نکن تو هم باید این اجازه رو به کسی ندی باشه؟
آروم باشه ای گفت و من لباسامو پوشیدم آیلین هم که استرس از تمام رفتارش می بارید سریع لباساشو پوشید و موهاشو بالای سرش جمع کرد تا خواست از اتاق بیرون بره جلوی در ایستادم و مانعش شدم با اخم رو بهش گفتم موهای به این بلندی بالای سرت جمع می کنی که حالا حالا ها خشک نشن و بعد سردرد بگیری زود باش بازشون کن...
دوباره خواست منو کنار بزنه و گفت _بیخیال اهورا مادرت الان منتظرمونه حالا بشینم اینارو خشک کنم به اعتنا به حرفش روی صندلی میز آرایش نشوندمش گفتم تو به این چیزا کاریت نباشه گفتم که مادرم با من روی صندلی که نشست نفسشو کلافه بیرون داد و من از توی کمد سشوار و برداشتم موهاشو باز کرد و روی شونش ریخت پشت سرش ایستادم و شروع کردم به سشوار کشیدن موهاش مگه زیباتر از اینم داشتیم که من موهای این دختر و خشک کنم .
در اتاق که باز شد و و مونس با صورتی گرفته وارد اتاق شد و با سشوارو خاموش کردم و به سمتش رفتم
چیزی شده عزیزم چرا ناراحتی؟
باصدای بغض داری گفت
_ مامان بزرگ عصبانی شد بهم گفت از جلوی چشمام دور شو تو هم مثل مادرت بی ادبی ...
دخترکم انگار با دیدن من بغضش ترکید و خودشو توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن روی سرشو بوسیدم و گفتم
عزیزم ناراحت نشو مامان بزرگ از یه چیزه دیگه دلخوره برای همین عصبانیت شو سر تو خالی کرده نباید ناراحت بشی به ایلین نگاهی کردم و بهش اشاره کردم که مونش و بغل کنه و آرومش کنه خودم از اتاق بیرون رفتم.
.
مادرم توی پذیرایی نشسته بود به طرفش رفتم و عصبی گفتم
از من عصبی هستی چرا سر مونس خالی میکنی مادر من بچه چه گناهی داره؟
به سمتم اومد و گفت
_پسرم این زن تو داره دیگه از حد میگذرونه اخه این کارا چیه من نمیدونم خجالت داره!
این بار با صدای بلندی گفتم
این حرفا چیه اخه چرا دست از سر اون بیچاره برنمیدارین؟
چیکار کرده مگه ایلین؟؟
دارین تلاش بیهوده میکنین من هیچ رقمه از ایلین نمیگذرم.
من دوستش دارم عاشقشم شما گیر دادی که مناسب نیست ولی...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#مد #فردوس_برین #wallpaper #عکس_نوشته_عاشقانه #هنر #جذاب #خلاقیت #عکس_نوشته #FANDOGHI #عاشقانه #خاص
#خان_زاده #پارت103 #جلد_دوم
به این حرفش خندیدم و دوباره بین بازوهام اسیرش کردم و بدن لخت شو به خودم چسبوندم و گفتم هیچکس نمیتونه به تو حرفی بزنه این رو هیچ وقت فراموش نکن تو هم باید این اجازه رو به کسی ندی باشه؟
آروم باشه ای گفت و من لباسامو پوشیدم آیلین هم که استرس از تمام رفتارش می بارید سریع لباساشو پوشید و موهاشو بالای سرش جمع کرد تا خواست از اتاق بیرون بره جلوی در ایستادم و مانعش شدم با اخم رو بهش گفتم موهای به این بلندی بالای سرت جمع می کنی که حالا حالا ها خشک نشن و بعد سردرد بگیری زود باش بازشون کن...
دوباره خواست منو کنار بزنه و گفت _بیخیال اهورا مادرت الان منتظرمونه حالا بشینم اینارو خشک کنم به اعتنا به حرفش روی صندلی میز آرایش نشوندمش گفتم تو به این چیزا کاریت نباشه گفتم که مادرم با من روی صندلی که نشست نفسشو کلافه بیرون داد و من از توی کمد سشوار و برداشتم موهاشو باز کرد و روی شونش ریخت پشت سرش ایستادم و شروع کردم به سشوار کشیدن موهاش مگه زیباتر از اینم داشتیم که من موهای این دختر و خشک کنم .
در اتاق که باز شد و و مونس با صورتی گرفته وارد اتاق شد و با سشوارو خاموش کردم و به سمتش رفتم
چیزی شده عزیزم چرا ناراحتی؟
باصدای بغض داری گفت
_ مامان بزرگ عصبانی شد بهم گفت از جلوی چشمام دور شو تو هم مثل مادرت بی ادبی ...
دخترکم انگار با دیدن من بغضش ترکید و خودشو توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن روی سرشو بوسیدم و گفتم
عزیزم ناراحت نشو مامان بزرگ از یه چیزه دیگه دلخوره برای همین عصبانیت شو سر تو خالی کرده نباید ناراحت بشی به ایلین نگاهی کردم و بهش اشاره کردم که مونش و بغل کنه و آرومش کنه خودم از اتاق بیرون رفتم.
.
مادرم توی پذیرایی نشسته بود به طرفش رفتم و عصبی گفتم
از من عصبی هستی چرا سر مونس خالی میکنی مادر من بچه چه گناهی داره؟
به سمتم اومد و گفت
_پسرم این زن تو داره دیگه از حد میگذرونه اخه این کارا چیه من نمیدونم خجالت داره!
این بار با صدای بلندی گفتم
این حرفا چیه اخه چرا دست از سر اون بیچاره برنمیدارین؟
چیکار کرده مگه ایلین؟؟
دارین تلاش بیهوده میکنین من هیچ رقمه از ایلین نمیگذرم.
من دوستش دارم عاشقشم شما گیر دادی که مناسب نیست ولی...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#مد #فردوس_برین #wallpaper #عکس_نوشته_عاشقانه #هنر #جذاب #خلاقیت #عکس_نوشته #FANDOGHI #عاشقانه #خاص
۵.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.