پارت ۸ اکیپ من
تهیونگ: من میرم ببینم چرا دیر کرده
کوک: منم باهات میام
تهیونگ: اوکی، پاشو بریم
از خونه رفتیم بیرون یک جلوتر دیدیم چند تا پسر دارن یکی رو میزنن
تهیونگ: نکنه اون...
زود رفتیم پسرا رو اونقدر زدیم که رفتن
کوک: ات حالت خوبه؟
ات: ا.. اره...خو.. بم
تهیونگ: میتونی بلند شی؟
ات: اره
اروم بلند شد و رفتیم خونه
تهیونگ: اونا کی بودن؟
ات:(ماجرا رو تعریف کرد)
تهیونگ: که اینطور، عوضیای فاکی
کوک: بیا بزار زخمتو ببینم... اوه الان درستش می کنم
کوک ویو *
جعبه کمک های اولیه رو اوردم و زخماشو پانسمان کردم
ات: میگم شب با بچه ها بریم بار؟
تهیونگ: الان کتک خوردی انقدر انرژی داری میگی بریم بار؟
ات: اره خب، انرژیمم بر میگرده
کوک: یجوری میگی انگار الان انرژی نداری
ات: خب یکم دارم
تهیونگ: من به بچه ها میگم
ات: اوکی مرسی
ات ویو *
خسته بودم رفتم تو اتاقم یکم استراحت کردم یه ساعت بعد اومدم بیرون
تهیونگ: اومدی؟ بچه ها گفتن باشه
ات: عالیه، ساعت چند بریم؟
کوک: زود بریم، ساعت ۹ خوبه؟
تهیونگ و ات: اره خوبه
کوک: من و تهیونگ الان میریم خونه لباس عوض می کنیم اون موقع میایم دنبالت
ات: اوکی
تهیونک: ما بریم خدافظ
ات: خدافظ
(پرش زمانی به ۸)
دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) و موهامو بالا بستم راستش نمی تونم نبندم چون راحت نیستم یه میکاپ لایت کردم و رفتم دم در چند دقیقه گذشت که اومدن دنبالم سوار شدم
جیمین: سلام
تهیونگ: سلام
ات: سلام
کوک: بریم
ات: بریم
اول رفتن دنبال جیهوپ بعد رفتیم قرار بود بغیه خودشون بیان
جیمین: راستی ات صورتت چی شده؟
ات: این خب...(تعریف میکنه)
جیمین: عوضیا، دست رو دوست من بلند کردن
جیهوپ: دست و پا شون بشکنه
ات: باشه حالا، الان که چیزی نیست،
خوب شد تهیونگ و کوک اومدن
رسیدیم بار رفتیم تو همه جا بوی الکل و سیگار میومد رفتیم یه جایی پیدا کردیم نشستیم بغیه هم همون موقع رسیدن نشستن پیشمون
ات: من برم سفارش بدم؟
نامجون: هووم، اگه میتونی اره
تهیونگ: هیونگ، ات انرژیش زیاده معلومه میتونه بره
رفتم سفارش بدم
بعد از اینکه سفارش دادم اول رفتم سرویس بهداشتی میخواستم برگردم که پام لیز خورد افتادم خوردم به دیوار بلند شدم اما دیدم رو دیواره یچیزی هست مثل اینکه باید رمز رو وارد کنی تا بری تو اتاق چند تا رمز الکی زدم که یهو یه در باز شد افتادم تو اتاقه انگار اتاق مخفی بود یه پرده اونجا بود از لای پرده نگاه کردم چند نفر اونجا رو مبل نشسته بودن و مشروب میخوردن
مرد ۱: فردا باید بهشون حمله کنیم
مرده۲:باید ببینیم رئیس چی میگه
مرد ۱:رئیس کی میاد؟
مرد ۳:نمیدونم
ات : به کی حمله کنن؟
که یکی دستشو گذاشت رو شونم ترسیدم
پسره: چی شده کوچولو ؟ گم شدی؟(پوزخند)
ادامه دارد...
کوک: منم باهات میام
تهیونگ: اوکی، پاشو بریم
از خونه رفتیم بیرون یک جلوتر دیدیم چند تا پسر دارن یکی رو میزنن
تهیونگ: نکنه اون...
زود رفتیم پسرا رو اونقدر زدیم که رفتن
کوک: ات حالت خوبه؟
ات: ا.. اره...خو.. بم
تهیونگ: میتونی بلند شی؟
ات: اره
اروم بلند شد و رفتیم خونه
تهیونگ: اونا کی بودن؟
ات:(ماجرا رو تعریف کرد)
تهیونگ: که اینطور، عوضیای فاکی
کوک: بیا بزار زخمتو ببینم... اوه الان درستش می کنم
کوک ویو *
جعبه کمک های اولیه رو اوردم و زخماشو پانسمان کردم
ات: میگم شب با بچه ها بریم بار؟
تهیونگ: الان کتک خوردی انقدر انرژی داری میگی بریم بار؟
ات: اره خب، انرژیمم بر میگرده
کوک: یجوری میگی انگار الان انرژی نداری
ات: خب یکم دارم
تهیونگ: من به بچه ها میگم
ات: اوکی مرسی
ات ویو *
خسته بودم رفتم تو اتاقم یکم استراحت کردم یه ساعت بعد اومدم بیرون
تهیونگ: اومدی؟ بچه ها گفتن باشه
ات: عالیه، ساعت چند بریم؟
کوک: زود بریم، ساعت ۹ خوبه؟
تهیونگ و ات: اره خوبه
کوک: من و تهیونگ الان میریم خونه لباس عوض می کنیم اون موقع میایم دنبالت
ات: اوکی
تهیونک: ما بریم خدافظ
ات: خدافظ
(پرش زمانی به ۸)
دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) و موهامو بالا بستم راستش نمی تونم نبندم چون راحت نیستم یه میکاپ لایت کردم و رفتم دم در چند دقیقه گذشت که اومدن دنبالم سوار شدم
جیمین: سلام
تهیونگ: سلام
ات: سلام
کوک: بریم
ات: بریم
اول رفتن دنبال جیهوپ بعد رفتیم قرار بود بغیه خودشون بیان
جیمین: راستی ات صورتت چی شده؟
ات: این خب...(تعریف میکنه)
جیمین: عوضیا، دست رو دوست من بلند کردن
جیهوپ: دست و پا شون بشکنه
ات: باشه حالا، الان که چیزی نیست،
خوب شد تهیونگ و کوک اومدن
رسیدیم بار رفتیم تو همه جا بوی الکل و سیگار میومد رفتیم یه جایی پیدا کردیم نشستیم بغیه هم همون موقع رسیدن نشستن پیشمون
ات: من برم سفارش بدم؟
نامجون: هووم، اگه میتونی اره
تهیونگ: هیونگ، ات انرژیش زیاده معلومه میتونه بره
رفتم سفارش بدم
بعد از اینکه سفارش دادم اول رفتم سرویس بهداشتی میخواستم برگردم که پام لیز خورد افتادم خوردم به دیوار بلند شدم اما دیدم رو دیواره یچیزی هست مثل اینکه باید رمز رو وارد کنی تا بری تو اتاق چند تا رمز الکی زدم که یهو یه در باز شد افتادم تو اتاقه انگار اتاق مخفی بود یه پرده اونجا بود از لای پرده نگاه کردم چند نفر اونجا رو مبل نشسته بودن و مشروب میخوردن
مرد ۱: فردا باید بهشون حمله کنیم
مرده۲:باید ببینیم رئیس چی میگه
مرد ۱:رئیس کی میاد؟
مرد ۳:نمیدونم
ات : به کی حمله کنن؟
که یکی دستشو گذاشت رو شونم ترسیدم
پسره: چی شده کوچولو ؟ گم شدی؟(پوزخند)
ادامه دارد...
۱۶.۸k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.