پارت ۷ اکیپ من

کوک: اوکی
رفتم تو اتاق تهیونگ خواب بود
ات: بیدار شو... تهیونگ
تهیونگ: برو بزار بخوابم (خوابالود)
ات: که بیدار نمیشی هان؟
رفتم بیرون جونگکوک هم از اتاقش اومد بیرون
ات: کوک، پایه ای کرم بریزیم؟
کوک: همیشه پایه ی کرم ریزی ام
رفتم تو اشپز خونه یه ظرف اب اوردم
کوک: قراره تهیونگ و بیدار کنی؟
ات: هووم، بیا این ظرف و بریز روش
کوک: دوتا ظرف؟ زیاد نیست؟
ات: نه، حداقل اینطوری بخواد به فنامون بده هر دومون و به فنا میده
کوک: درسته
رفتیم تو اتاق بالا سر تهیونگ
ات: اماده ای؟
کوک: اره
ات: ۱... ۲... ۳
با هم هر دوتا ظرف اب رو رو سرش خالی کردیم  یدفعه بیدار شد نشست رو تخت
تهیونگ: خفه...هه... تون.. هه.. می کنم(هه=نفس)
یدفعه بلند شد دنبالمون کرد ماهم فرار کردیم
تهیونگ: وایسا.. صبر کنین دستم بهتون برسه
ات: نمی تونی منو بگیری
میخولستم برم تو اتاق که کوک زودتر رفت درو بست
ات: هی.. ادم فروش.. درو باز کن
تهیونگ: گیر افتادی(نیشخند)
اومد جلو و قلقلکم داد
ات: تهیونگ  ... ولم کن... نفسم... دلم درد گرفت (خنده)
تهیونگ: رو من اب میریزی؟
ات: کوک هم... ریخت
تهیونگ: حساب اونم میرسم
ات: خواهش... میکنم
ولم کرد
تهیونگ: باشه بابا، ولت می کنم
کوک از اتاق بیرون اومد
کوک: سیلام دوستان عزیز
موهاشو گرفتم
ات: خیلی بدی
کوک: آااخخخ ولم کن، غلط کردم
تهیونگ: میخواستم حساب تو رو هم برسم ولی انگار ات به جای من اینکا رو کرد
کوک: دردم گرفت
ات: منم بخواطر تو نفسم گرفت
تهیونگ: من گشنمه
ات: میرم صبحونه اماده کنم
کوک: منم کمک میکنم
ات: مرسی
تهیونگ: منم تو خوردنش کمک میکنم
رفتیم صبحونه درست کردیم بعد از اینکه غذامونو خوردیم نشسته بودیم که
کوک: من شیر موز میخوام
ات: موز نداریم
کوک: ولی من میخوام
ات: میرم میخرم یه میوه فروشی این نزدیکی هست
کوک: باشه، مرسی
رفتم لباس پوشیدم و موهامو بستم رفتم میوه فروشی موز خریدم چند تا میوه ی دیگه هم برای خونه خریدم، داشتم بر می گشتم که دیدم چند تا ادم معتاد یه جا نشستن دارن سیگار میکشن و نوشیدنی میخورن جلو راه نشسته بودن نگاه کردم ببینم نمیشه از پیششون رد شم دیدم نمیشه پس از اونور رفتم که یکی از پشت لباسمو گرفت نذاشت برم
ات: هووی چته
پسره: چیه، چرا نگامون میکردی
ات: تو راهم نشسته بودین، الانم ولم کن
پسره: نکنم چی؟
ات: گفتم ولم کن عوضی
پسره: به من میگی عوضی؟
با زانو زدم جای حساسش
ات: اره با خودت بودم
دوستاش اومدن میخواستن منو بزنن ولی من تکواندو بلد بودم خودم زدمشون که همه باهم ریختن سرم و کتکم زدن
تهیونگ ویو*
دیدم ات نیومده نگرانش شدم
تهیونگ: ات دیر نکرد؟
کوک: چرا، منم نگرانشم
تهیونگ: من میرم ببینم چرا دیر کرده...

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۶)

پارت ۸ اکیپ من

):

جیهوپ 🥺دلمون برات تنگ میشه 💕

رفتم درو باز کردم ات: سلااامهمه: سلام ات: بیاین تو اومدن تو ...

عشق چیز خوبیه پارت ۹صبح روز بعد ویو اتبا درد بدی از خواب پاش...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۳

هنرمند کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط