Pt
Pt6
کوک:میبینم دو متر زبون داری سوفیا:نه بابا کوک دهنش از تعجب باز مونده بود که چطور یکی اینطوری باهاش حرف میزد کوک:اویی میدونی من کیم؟ سوفیا:چه سوالیه میپرسی از کجا بدونم کوک:پس نمیدونم اینجا چیکار داری سوفیا:آهان یادم نبود دخترک بلند شد وایساد ولی بازم قدش کوتاه بود سوفیا:چرا منو آوردی کوک:از همون موقع که دیدمت حسابی منو تحریک کردی کوچولو سوفیا:اویی بهم نگو کوچولو هیچکس نمی تونه بهم بگه کوچولو کوک فکه دخترک رو گرفت محکم فشار داد کوک:منو ببین من بزرگترین مافیام نزدیک به ۳۰۰ تا آدم رو سلاخی کردم و کشتم هواست به کارات و رفتار باشه وگرنه توهم بهشون اضافه میشی دخترک ترسید و آب دهنش رو قورت داد که چشمایع دخترک اونو به خودش جذب کرد و عصبانیت از چشماش رفت ولی زود به خودش اومد و اونو هول داد کوک:اسمت چیه من کیم لارام خودت پسرک نیشخندی زد کوک:هیچکس اینجا به اسم کوچیک صدام نمیکنه باید بهم بگی ارباب سوفیا:ارباب؟ کوک:درسته از این به بعد تو اینجا خدمتکار منی و به دستوراتم گوش میدی کوک:جیمین آجوما رو صدا کن جیمین رفت و آجوما رو صدا کرد سوفیا:صبر کن ببینم شوخیت گرفته من میخوام برگردم کوک:راهی برا برگشتت نیست سوفیا:ولی کوک دستشو رو میز کوبید و داد زد کوک:ولی نداریم همین که شنیدی اینجا میمونی و حمالی میکنی نکنه دلت شلاق میخواد هان؟(عربدع) دخترک با داد پسرک ترسید همون موقع زنه مسنی اومد تو و بعد دختری با آرایش غلیظ و لباس باز وارد اتاق شد دختره:سلام ددی کوک:اوه سلام بیبی بدو بیا اینجا آجوما:بیا بریم آجوما بازو سوفیا رو گرفت و با خودش برد آجوما:پس تو خدمتکار جدیدی سوفیا:مثل اینکه آجوما:ببین باید قوانین رو رعایت کنی هر صبح ساعت هفت بیدار میشی ارباب ساعت هشت بیدار میشن باید حتما صبحانه آمده باشه وگرنه تنبیهی ملافه و رو تختی ارباب رو تمیز و مرتب میکنی نهار ساعت سه شام ساعت نه سر ساعت اصلا حقه فرار کردن نداری و اون دختریم دیدی دوست دختر و همسر آینده ارباب هست و همه بهش احترام میزارن سوفیا:کی این که انگار اومده مجلسه عروسی آجوما:شش دختر ارباب نباید بشنوه لباس هم بهت میدم باید بپوشی
شرط پارت بعد
۱۴۰ تا فالو
۲۰ تا لایک
کوک:میبینم دو متر زبون داری سوفیا:نه بابا کوک دهنش از تعجب باز مونده بود که چطور یکی اینطوری باهاش حرف میزد کوک:اویی میدونی من کیم؟ سوفیا:چه سوالیه میپرسی از کجا بدونم کوک:پس نمیدونم اینجا چیکار داری سوفیا:آهان یادم نبود دخترک بلند شد وایساد ولی بازم قدش کوتاه بود سوفیا:چرا منو آوردی کوک:از همون موقع که دیدمت حسابی منو تحریک کردی کوچولو سوفیا:اویی بهم نگو کوچولو هیچکس نمی تونه بهم بگه کوچولو کوک فکه دخترک رو گرفت محکم فشار داد کوک:منو ببین من بزرگترین مافیام نزدیک به ۳۰۰ تا آدم رو سلاخی کردم و کشتم هواست به کارات و رفتار باشه وگرنه توهم بهشون اضافه میشی دخترک ترسید و آب دهنش رو قورت داد که چشمایع دخترک اونو به خودش جذب کرد و عصبانیت از چشماش رفت ولی زود به خودش اومد و اونو هول داد کوک:اسمت چیه من کیم لارام خودت پسرک نیشخندی زد کوک:هیچکس اینجا به اسم کوچیک صدام نمیکنه باید بهم بگی ارباب سوفیا:ارباب؟ کوک:درسته از این به بعد تو اینجا خدمتکار منی و به دستوراتم گوش میدی کوک:جیمین آجوما رو صدا کن جیمین رفت و آجوما رو صدا کرد سوفیا:صبر کن ببینم شوخیت گرفته من میخوام برگردم کوک:راهی برا برگشتت نیست سوفیا:ولی کوک دستشو رو میز کوبید و داد زد کوک:ولی نداریم همین که شنیدی اینجا میمونی و حمالی میکنی نکنه دلت شلاق میخواد هان؟(عربدع) دخترک با داد پسرک ترسید همون موقع زنه مسنی اومد تو و بعد دختری با آرایش غلیظ و لباس باز وارد اتاق شد دختره:سلام ددی کوک:اوه سلام بیبی بدو بیا اینجا آجوما:بیا بریم آجوما بازو سوفیا رو گرفت و با خودش برد آجوما:پس تو خدمتکار جدیدی سوفیا:مثل اینکه آجوما:ببین باید قوانین رو رعایت کنی هر صبح ساعت هفت بیدار میشی ارباب ساعت هشت بیدار میشن باید حتما صبحانه آمده باشه وگرنه تنبیهی ملافه و رو تختی ارباب رو تمیز و مرتب میکنی نهار ساعت سه شام ساعت نه سر ساعت اصلا حقه فرار کردن نداری و اون دختریم دیدی دوست دختر و همسر آینده ارباب هست و همه بهش احترام میزارن سوفیا:کی این که انگار اومده مجلسه عروسی آجوما:شش دختر ارباب نباید بشنوه لباس هم بهت میدم باید بپوشی
شرط پارت بعد
۱۴۰ تا فالو
۲۰ تا لایک
- ۱۱.۳k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط