qart 26
qart 26
قدرت عشق
جهیون:جه یی
جه یی:بله
جهیون:یه دیقه با من میای بالا؟
جه یی:باشه
با جهیون پاشدیم رفتیم تو اتاق و.....
جهیون:جه یی چیزی شده؟صبحم زنگ زدم یجوری بودی
جه یی:نه فقط یکم حالم خوب نیست
جهیون:خوب حتما یه دلیلی داره که حالت خوب نیست خواهش میکنم با من راحت باش
جه یی:خوب چیزه
جهیون دستشو گذاشت رو شونم و گفت بیا جهیون:بشینیم همه چیو تعریف کن برام
جه یی:نه بیا بریم پیش مهمونا زشته بعدا که رفتن برات تعریف میکنم
جهیون:باشه اگه تو اینطوری میگی مشکلی نیست
جه یی:مرصی(با خنده ملیح)
با جهیون رفتیم پایین و رفتم یه گوشه نشستم و سعی میکردم به تهیونگ نگاه نکنم ولی واقعا دست خودم نبود انگار کنترل چشامامو ازم گرفته بودن اون دختره هم که خودشو میچسبوند بهش من داشتم دیوونه میشدم اوففف لعنتی من چرا هرکاری میکنم نمیتونم اینو به خودم بفهمونم که من دیگه هیچ نسبتی باهاش ندارم.
ویو تهیونگ
(دیگه داشتم دیوونه میشدم اون پسره نمیدونم برای چی دست جه یی رو گرفت و بردش تو اتاق واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که جهیون اومد سمت من و ارا)
جهیون:حوصلتون سر نرفت همش نشستین اینجا؟
تهیونگ:نه
آرا:ولی منکه واقعا حوصلم سر رفت
جهیون:خوب نظرت راجب دنس با من چیه البته اگه مشکلی نداشته باشی
آرا:نه فکر نکنم اون مشکلی داشته باشه مگه نه عزیزم
تهیونگ:نه چرا باید مشکلی داشته باشم
جهیون رو به سانا برگشت و دستشو دراز کرد
جهیون:اوک پس بفرمایین بریم
ویو تهیونگ
(بلاخره بعد ۵ساعت این مهمونی تموم شد و منو و آرا برگشتیم خونه که یهو آرا گفت)
آرا:نظرت راجب یه سکس کوتاه چیه؟
تهیونگ:آرا واقعا بسه تمومش کن حوصله ندارم
بعد گفتن این حرف رفتم حموم و ۲۰ دیقه دیگه اومدم بیرون و بعد از انجام کارهای لازم وکلی فکر کردن انقدر خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد.
ویو جه یی
(بعد اینکه مهمونا رفتن منم کم کم حاضر شدم برم خونه که جهیون گفت)
جهیون:جه یی نمیخوای بگی چی شده؟
میخواستم بهش موضوع رو بگم ولی ولش کن الان نمیخوام کسی بفهمه
جه یی:هیچی فقط یه خواب بد دیدم اون ذهنمو مشغول کرده بود
جهیون:اوک،زیاد بهش فکر نکن اون فقط یه خوابه
جه یی:باشه، خوب من دیگه میرنم
جهیون:اگه بخوای میتونی امشبو اینجا بمونی
جه یی:نه ممنون صبح زود باید برم شرکت پدرم
جهیون:اوک، پس فردا حرف میزنیم
جه یی:خدافظ
جهیون:خدافظ عزیزم
بعد خداحافظی با جهیون رفتم سوار ماشین شدم و رفتم خونه دوش گرفتم و اومدم بیرون و بعد از انجام کار های لازم یکم کار داشتم انجام دادم و با کلی فکر و خیال خوابیدم.
کپی ممنوع ❌️❌️
قدرت عشق
جهیون:جه یی
جه یی:بله
جهیون:یه دیقه با من میای بالا؟
جه یی:باشه
با جهیون پاشدیم رفتیم تو اتاق و.....
جهیون:جه یی چیزی شده؟صبحم زنگ زدم یجوری بودی
جه یی:نه فقط یکم حالم خوب نیست
جهیون:خوب حتما یه دلیلی داره که حالت خوب نیست خواهش میکنم با من راحت باش
جه یی:خوب چیزه
جهیون دستشو گذاشت رو شونم و گفت بیا جهیون:بشینیم همه چیو تعریف کن برام
جه یی:نه بیا بریم پیش مهمونا زشته بعدا که رفتن برات تعریف میکنم
جهیون:باشه اگه تو اینطوری میگی مشکلی نیست
جه یی:مرصی(با خنده ملیح)
با جهیون رفتیم پایین و رفتم یه گوشه نشستم و سعی میکردم به تهیونگ نگاه نکنم ولی واقعا دست خودم نبود انگار کنترل چشامامو ازم گرفته بودن اون دختره هم که خودشو میچسبوند بهش من داشتم دیوونه میشدم اوففف لعنتی من چرا هرکاری میکنم نمیتونم اینو به خودم بفهمونم که من دیگه هیچ نسبتی باهاش ندارم.
ویو تهیونگ
(دیگه داشتم دیوونه میشدم اون پسره نمیدونم برای چی دست جه یی رو گرفت و بردش تو اتاق واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که جهیون اومد سمت من و ارا)
جهیون:حوصلتون سر نرفت همش نشستین اینجا؟
تهیونگ:نه
آرا:ولی منکه واقعا حوصلم سر رفت
جهیون:خوب نظرت راجب دنس با من چیه البته اگه مشکلی نداشته باشی
آرا:نه فکر نکنم اون مشکلی داشته باشه مگه نه عزیزم
تهیونگ:نه چرا باید مشکلی داشته باشم
جهیون رو به سانا برگشت و دستشو دراز کرد
جهیون:اوک پس بفرمایین بریم
ویو تهیونگ
(بلاخره بعد ۵ساعت این مهمونی تموم شد و منو و آرا برگشتیم خونه که یهو آرا گفت)
آرا:نظرت راجب یه سکس کوتاه چیه؟
تهیونگ:آرا واقعا بسه تمومش کن حوصله ندارم
بعد گفتن این حرف رفتم حموم و ۲۰ دیقه دیگه اومدم بیرون و بعد از انجام کارهای لازم وکلی فکر کردن انقدر خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد.
ویو جه یی
(بعد اینکه مهمونا رفتن منم کم کم حاضر شدم برم خونه که جهیون گفت)
جهیون:جه یی نمیخوای بگی چی شده؟
میخواستم بهش موضوع رو بگم ولی ولش کن الان نمیخوام کسی بفهمه
جه یی:هیچی فقط یه خواب بد دیدم اون ذهنمو مشغول کرده بود
جهیون:اوک،زیاد بهش فکر نکن اون فقط یه خوابه
جه یی:باشه، خوب من دیگه میرنم
جهیون:اگه بخوای میتونی امشبو اینجا بمونی
جه یی:نه ممنون صبح زود باید برم شرکت پدرم
جهیون:اوک، پس فردا حرف میزنیم
جه یی:خدافظ
جهیون:خدافظ عزیزم
بعد خداحافظی با جهیون رفتم سوار ماشین شدم و رفتم خونه دوش گرفتم و اومدم بیرون و بعد از انجام کار های لازم یکم کار داشتم انجام دادم و با کلی فکر و خیال خوابیدم.
کپی ممنوع ❌️❌️
۲۵.۴k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.