qart 28
qart 28
قدرت عشق
جهیون:خاله من نمیتونم این کارو کنم من واقعا....
خ.ج:تو واقعا چی؟
جهیون:عاشق جه یی شدم
خ.ج: چیییی؟جهیون تو واقعا جدی هستی؟!
جهیون:آره خاله من کاملا جدیدم
خ.ج:تو یادت رفته بخاطر چی این بازارو شروع کردی واقعا یادت رفته؟!
جهیون:نه خاله من یادم نرفته
خ.ج:پس زودتر این بازیو تمومش کن
جهیون:نمیتونم خاله من واقعا جه یی رو دوست دارم نمیتونم ازش جدا شم حتی یه دیقه که پیشم نیست فکرم همش پیششه
خ.ج:نه جهیون تو نمیتونی همچین کاری کنی
بخاطر تو من دخترمو(منظورش آرا هس) وارد این بازی کثیف کردم
جهیون:ولی دخترم اون پسررو دوس داشت اگه نه که قبول نمیکرد جوری حرف نزن که انگار آرا رو نمیشناسی
خ.ج:جهیون پسرم خواهش میکنم تمومش کن این بازیو بخاطر پدر اون پسره تهیونگ
پدر و مادر تو مرد میفهمی چی میگم؟!
جهیون:خاله جه یی چه ربطی به تهیونگ داره آخه
خ.ج:یعنی چی که چه ربطی داره اگه اون دختره بفهمه که تو باعث شدی اون از شوهرش جداره و بچه ای که تو شکمش بود بخاطر تو مرده هنوزم عین گذشته باهات رفتار میکنه
جهیون:خاله خواهش میکنم تمومش کن من خودم همه چیزو درست میکنم
خ.ج:من دیگه نمیدونم چی بهت بگم فقط خواهش میکنم زودتر این بازیو تمومش کن
من دیگه واقعا خسته شدم
جهیون:باشه(با صدای اروم)
خ.ج:خدافظ من دیگه میرم
جهیون:خدافظ
ویو جه یی
(بعد اینکه کارمون تموم شد رفتم خونه و دیدم میون داره با صورت اخمو به من نگاه میکنه)
جه یی:دختر چته چرا عین جن زده ها منو نگاه میکنی
میون:تو میدونی ساعت چنده الان آخه وقت اومدنه
جه یی:خوب ببخشید کارم طول کشید
میون:جه یی جونم یه چی ازت بخوام قبول میکنی
جه یی:هوففف وقتی تو ازم اینطوری چیزی میخوای میترسم بخدا همیشه تو دردسر میوفتیم یادته سوم راهنمایی بودیم گفتی بریم پارک با اینکه مدیر گفته بود نرین بعد تو زیاد اصرار کردی رفتیم و مدیر اومد گیرمون انداخت و زنگ زد به مادر/پدرمون
میون:یااااا، اون موند تو بچگیا الان دیگه بزرگ شدیم
جه یی:زیاد مطمئن نیستم تو هنوز بزرگ شده باشی
میون:هوففف باشه حالا میزاری بگم چی میخوام
جه یی:باشه بگو
میون:میشه بریم بار کانسون(دوست پسر میون)دعوتمون کرده ترو خدا نه نیار(بت صورت کیوت)
جه یی:اصن امکان نداره یادته اون دفعه رفتیم بار........
میون:باشه بابا دیگه انقدر این حادثه های کوفتی یادم ننداز
ترو خدا بیا بریم
جه یی:هوففف باشه بزار برم حاضر شم
میون:آفرین عشق خودمی (لپو بوسید)
جه یی:لوس(با خنده)
ویو تهیونگ
(از شرکت اومدم بیرون حوصله رفتن به خونه و کل کل کردن با آرا رو نداشتم پس رفتم بار تا میتونستم مست کردم)
ویو جه یی
(رفتم حموم یه دوش گرفتم اومدم بیرون بعد از انجام کار های لازم یه لباس سیاه کوتاه با چکمه پاشنه دار پوشیدم و موهای بلند و لختمو دورم ریختم و با میون رفتیم بار وقتی وارد بار شدیم دیدم تهیونگ هم اونجاست بی توجه بهش با میون رفتیم پیش دوستاش سلام کردیم و نشستیم معلومه اون خیلی مست بود همش بهش نگاه میکردم نمیتونستم از دست بکشم)
جه یی:میون من یه دیقه میرم دستشویی میام
میون:اوک
رفتم تو دستشویی و داشتم دستمو میشستم که یهو یکی منو برگردوند و لباشو گذاشت رو لبام.........
کپی ممنوع❌️❌️
قدرت عشق
جهیون:خاله من نمیتونم این کارو کنم من واقعا....
خ.ج:تو واقعا چی؟
جهیون:عاشق جه یی شدم
خ.ج: چیییی؟جهیون تو واقعا جدی هستی؟!
جهیون:آره خاله من کاملا جدیدم
خ.ج:تو یادت رفته بخاطر چی این بازارو شروع کردی واقعا یادت رفته؟!
جهیون:نه خاله من یادم نرفته
خ.ج:پس زودتر این بازیو تمومش کن
جهیون:نمیتونم خاله من واقعا جه یی رو دوست دارم نمیتونم ازش جدا شم حتی یه دیقه که پیشم نیست فکرم همش پیششه
خ.ج:نه جهیون تو نمیتونی همچین کاری کنی
بخاطر تو من دخترمو(منظورش آرا هس) وارد این بازی کثیف کردم
جهیون:ولی دخترم اون پسررو دوس داشت اگه نه که قبول نمیکرد جوری حرف نزن که انگار آرا رو نمیشناسی
خ.ج:جهیون پسرم خواهش میکنم تمومش کن این بازیو بخاطر پدر اون پسره تهیونگ
پدر و مادر تو مرد میفهمی چی میگم؟!
جهیون:خاله جه یی چه ربطی به تهیونگ داره آخه
خ.ج:یعنی چی که چه ربطی داره اگه اون دختره بفهمه که تو باعث شدی اون از شوهرش جداره و بچه ای که تو شکمش بود بخاطر تو مرده هنوزم عین گذشته باهات رفتار میکنه
جهیون:خاله خواهش میکنم تمومش کن من خودم همه چیزو درست میکنم
خ.ج:من دیگه نمیدونم چی بهت بگم فقط خواهش میکنم زودتر این بازیو تمومش کن
من دیگه واقعا خسته شدم
جهیون:باشه(با صدای اروم)
خ.ج:خدافظ من دیگه میرم
جهیون:خدافظ
ویو جه یی
(بعد اینکه کارمون تموم شد رفتم خونه و دیدم میون داره با صورت اخمو به من نگاه میکنه)
جه یی:دختر چته چرا عین جن زده ها منو نگاه میکنی
میون:تو میدونی ساعت چنده الان آخه وقت اومدنه
جه یی:خوب ببخشید کارم طول کشید
میون:جه یی جونم یه چی ازت بخوام قبول میکنی
جه یی:هوففف وقتی تو ازم اینطوری چیزی میخوای میترسم بخدا همیشه تو دردسر میوفتیم یادته سوم راهنمایی بودیم گفتی بریم پارک با اینکه مدیر گفته بود نرین بعد تو زیاد اصرار کردی رفتیم و مدیر اومد گیرمون انداخت و زنگ زد به مادر/پدرمون
میون:یااااا، اون موند تو بچگیا الان دیگه بزرگ شدیم
جه یی:زیاد مطمئن نیستم تو هنوز بزرگ شده باشی
میون:هوففف باشه حالا میزاری بگم چی میخوام
جه یی:باشه بگو
میون:میشه بریم بار کانسون(دوست پسر میون)دعوتمون کرده ترو خدا نه نیار(بت صورت کیوت)
جه یی:اصن امکان نداره یادته اون دفعه رفتیم بار........
میون:باشه بابا دیگه انقدر این حادثه های کوفتی یادم ننداز
ترو خدا بیا بریم
جه یی:هوففف باشه بزار برم حاضر شم
میون:آفرین عشق خودمی (لپو بوسید)
جه یی:لوس(با خنده)
ویو تهیونگ
(از شرکت اومدم بیرون حوصله رفتن به خونه و کل کل کردن با آرا رو نداشتم پس رفتم بار تا میتونستم مست کردم)
ویو جه یی
(رفتم حموم یه دوش گرفتم اومدم بیرون بعد از انجام کار های لازم یه لباس سیاه کوتاه با چکمه پاشنه دار پوشیدم و موهای بلند و لختمو دورم ریختم و با میون رفتیم بار وقتی وارد بار شدیم دیدم تهیونگ هم اونجاست بی توجه بهش با میون رفتیم پیش دوستاش سلام کردیم و نشستیم معلومه اون خیلی مست بود همش بهش نگاه میکردم نمیتونستم از دست بکشم)
جه یی:میون من یه دیقه میرم دستشویی میام
میون:اوک
رفتم تو دستشویی و داشتم دستمو میشستم که یهو یکی منو برگردوند و لباشو گذاشت رو لبام.........
کپی ممنوع❌️❌️
۳۴.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.