پارت48 دلبربلا
#پارت48 #دلبربلا
سریع تند تند حاضر شدیم
قرار شد هرکسی با ماشین خودش بیاد
ما چهار تا هم با ماشین من
دسته چمدونمو گرفتمو رفتم تو پذیرایی و داد زدم
_بدویین دیگه ساعت هشتو نیمه
یه دونات خودم تا اومدن
برقا رو خاموش کردیمو درو هم قفل کردیم
و رفتیم دنبال ثنا
چهار تا چمدون کوچیک بودن و راحت تو صندوق جا شدن
راه افتادیم سمت دانشگاه
ثنا جلو نشست و سونی و دنیا عقب
تا رسیدیم دانشگاه بچه ها با آهنگ میخوندنو میرقصیدن
از ماشین پیاده شدیم
تقریبا همه بچه ها بود
فقط ما دوتا کلاس بودیم و استاد رافعی
که من عاشقشم آخ که چقدر استاد خوبیه
مهام گفت
_بچه ها گوش کنین حرف دارم باهاتون
همه ساکت شدن
_ما تصمیم گرفتیم به چهار گروه تقسیم بشیم
سر گروه ها یکی منم یکی محمد یکی مهران
یکی هم بهزاد خودمون کسانی که به عهده گرفتیمو انتخاب کردیم
هر گروه میرن تو یه ویلا و هزینه ها همه با سر گروهه بعدا با بچه ها حساب میکنیم خوب زیر گروه های من اسماشونو میخونم
راشا سالاری ، سامان فرهمند ، مانیا کیانی ،
سونیا سلطانی ، دنیا راد ،ثنا راحبی و...
نگووووووو
ینی مهام مارو برداشته؟
واقعا؟
هرچند که بهتر من از بقیه سرگروه ها اصلا خوشم نمیاد خیلی هیزن همین قزمیت خودمون خوبه تازه با دوستامم که هستم
بچه ها هم خوشحال بودن
آخرین اسمم خوند که من از شدت چندش چهرم جمع شد
دختر آویزون و خفه از آرایش و لب شتری کلاس
بقیه سر گروه ها هم اسمای زیر گروه هارو خوندنو سوار ماشینامون شدیم
در کمال تعجب یکی از پسرای باحال کلاس که خیلی ازش خوشم میومد داد زدو گفت
_بچه ها بپرین سوار سلطان بشین راه بیوفتیم
و همه سوار وانتش شدن
رفیق فابش رفت جلو کنارش و بقیه همه مثه گوسفند ریختن عقب
خیلی خنده دار بود
پس وانت تو دانشگاه ماله این بود
اسمش ارشیا بود و خداوکیلی اولین پسری بود که تو کلاس ازش خوشم میومد بی پرده شوخی میکرد و معلوم بود از کاراش هیچ قصدی نداره
اونا راه افتادنو رفتن
به مهام نگاه کردم
سوار لامبورگینی مشکیش شد و دومین بعد دوتا پسر دیگه هم سوار شدن و منتظر شد تا من راه بیوفتم
راه افتادم ولی نمیدونم چرا یهو دلم لامبورگینی خواس
حس کردم خوشگل ترین ماشین دنیاس
لایک و کامنت فراموش نشه😉
سریع تند تند حاضر شدیم
قرار شد هرکسی با ماشین خودش بیاد
ما چهار تا هم با ماشین من
دسته چمدونمو گرفتمو رفتم تو پذیرایی و داد زدم
_بدویین دیگه ساعت هشتو نیمه
یه دونات خودم تا اومدن
برقا رو خاموش کردیمو درو هم قفل کردیم
و رفتیم دنبال ثنا
چهار تا چمدون کوچیک بودن و راحت تو صندوق جا شدن
راه افتادیم سمت دانشگاه
ثنا جلو نشست و سونی و دنیا عقب
تا رسیدیم دانشگاه بچه ها با آهنگ میخوندنو میرقصیدن
از ماشین پیاده شدیم
تقریبا همه بچه ها بود
فقط ما دوتا کلاس بودیم و استاد رافعی
که من عاشقشم آخ که چقدر استاد خوبیه
مهام گفت
_بچه ها گوش کنین حرف دارم باهاتون
همه ساکت شدن
_ما تصمیم گرفتیم به چهار گروه تقسیم بشیم
سر گروه ها یکی منم یکی محمد یکی مهران
یکی هم بهزاد خودمون کسانی که به عهده گرفتیمو انتخاب کردیم
هر گروه میرن تو یه ویلا و هزینه ها همه با سر گروهه بعدا با بچه ها حساب میکنیم خوب زیر گروه های من اسماشونو میخونم
راشا سالاری ، سامان فرهمند ، مانیا کیانی ،
سونیا سلطانی ، دنیا راد ،ثنا راحبی و...
نگووووووو
ینی مهام مارو برداشته؟
واقعا؟
هرچند که بهتر من از بقیه سرگروه ها اصلا خوشم نمیاد خیلی هیزن همین قزمیت خودمون خوبه تازه با دوستامم که هستم
بچه ها هم خوشحال بودن
آخرین اسمم خوند که من از شدت چندش چهرم جمع شد
دختر آویزون و خفه از آرایش و لب شتری کلاس
بقیه سر گروه ها هم اسمای زیر گروه هارو خوندنو سوار ماشینامون شدیم
در کمال تعجب یکی از پسرای باحال کلاس که خیلی ازش خوشم میومد داد زدو گفت
_بچه ها بپرین سوار سلطان بشین راه بیوفتیم
و همه سوار وانتش شدن
رفیق فابش رفت جلو کنارش و بقیه همه مثه گوسفند ریختن عقب
خیلی خنده دار بود
پس وانت تو دانشگاه ماله این بود
اسمش ارشیا بود و خداوکیلی اولین پسری بود که تو کلاس ازش خوشم میومد بی پرده شوخی میکرد و معلوم بود از کاراش هیچ قصدی نداره
اونا راه افتادنو رفتن
به مهام نگاه کردم
سوار لامبورگینی مشکیش شد و دومین بعد دوتا پسر دیگه هم سوار شدن و منتظر شد تا من راه بیوفتم
راه افتادم ولی نمیدونم چرا یهو دلم لامبورگینی خواس
حس کردم خوشگل ترین ماشین دنیاس
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۰.۱k
۲۰ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.