پارت50 دلبربلا
#پارت50 #دلبربلا
هه من عمرت برم کنار اتاق این
رفتم بالا و داد زدمو دنیا رو صدا زدم
از یه اتاق اومد بیرون هولش دادمو رفتم تو اتاق انگتر تو اتاق بمب منفجر شده بود
اون دونفرهم یه گوشه مثه جنازه افتاده بودن
اتاقش کلا 18 مترم نبود
به قبرستون که کنار مهامم مهم اینه جام راحته
یهو برگشتمو رفتم پایین که صدای دنیا رو شنیدم که گفت
_اسگوله
رفتم تو اتاقه پشیمون شدم که زودتر نیومدم همینجا خیلی اتاق شیکی بود و بزرگتر از اتاق بالایی بود و دکورشم سفید مشکی بود
دوتا در گوشه اتاق بود که حدس زدم سرویس و حمومه
داشتم لباسامو میچیدم تو کمد که یهو یکی سرشو مثه گاو انداخت اومد تو
_اینجا رو واسه تو خالی گذاشتم داداش
جان؟ سریع گفتم
_ولی اینجا که خالی نیست
مهام شوکه برگشت سمتمیه پسره دیگه ای هم باهاش بود که چهرش باحالو با نمک بود
_تو تینجا چیکار میکنی؟
تو بالا جا واسه من پیدا کردی بیا منو پرت کن بیرون
سرشو تکون دادو همینطور که میرفت بیرون گفت
_ببخش داداش مجبوری بری پیش راشا و سامان
_برو بابا اتفاقا خوبم شد با اون دوتا گوریل خوش میگذره
لباسا و حولمو برداشتمو رفتم حموم
یه دوش گرفتمو اومدم بیرون
موهامو خشک کردمو یه هودی مشکی جلو بسته که یه جیب جلوش داشت و یه شلوار پشمی چسب مشکی صندلای مشکیمو پوشیدمو یه برق لب زدم کلاه هودیمو انداختم سرمو رفتم بیرون
چند نفر داشتن تو آشپزخونه آشپزی میکردن
رفتم پیششون
دخترای باحالی بودن سریع باهاشون مچ شدم
یه خیار بر داشتمو نشستم رو اپن و برای اینکه انرژی بگیرن بهتر کار کنن براشون ماجرای ترکوندن خونه رو تعریف کردم
_جونم براتون بگه یه بار اومدم کیک درست کنم تصمیم گرفتم یکم سرکه هم بریزم توش سرکه ها رو که ریختم تو ظرف روش یکم جوش شیرین ریختم که یهو خونه منفجر شد و مجبور شدیم خونه رو عوض کنیم
صدای خنده از پشتم میومد
برگشتم دیدم یه گله آدم نشستن دارن میخندن
یکی اون وسط داد زد
_آخه کی تو کیک سرکه میریزه؟
سی و دوتا دندونامو ریختم بیرونو گفتم
_من دیدم چیپس سرکه خوشمزش اومدم کیک سرکه هم اختراع کنم
در اتاق مهام باز شدو همینطوری که ساعتشو نیبست دور مچش اومد بیرونو گفت
_امیر اومد با خودش مواد غذایی آورد راشا سامان بلند شین بریم یکم خرتو پرت بخریم هیچی نداریم بخوریم
دوتا پسر از وسط جمع بلند شدنو رفتن بالا
لایک و کامنت فراموش نشه😉
هه من عمرت برم کنار اتاق این
رفتم بالا و داد زدمو دنیا رو صدا زدم
از یه اتاق اومد بیرون هولش دادمو رفتم تو اتاق انگتر تو اتاق بمب منفجر شده بود
اون دونفرهم یه گوشه مثه جنازه افتاده بودن
اتاقش کلا 18 مترم نبود
به قبرستون که کنار مهامم مهم اینه جام راحته
یهو برگشتمو رفتم پایین که صدای دنیا رو شنیدم که گفت
_اسگوله
رفتم تو اتاقه پشیمون شدم که زودتر نیومدم همینجا خیلی اتاق شیکی بود و بزرگتر از اتاق بالایی بود و دکورشم سفید مشکی بود
دوتا در گوشه اتاق بود که حدس زدم سرویس و حمومه
داشتم لباسامو میچیدم تو کمد که یهو یکی سرشو مثه گاو انداخت اومد تو
_اینجا رو واسه تو خالی گذاشتم داداش
جان؟ سریع گفتم
_ولی اینجا که خالی نیست
مهام شوکه برگشت سمتمیه پسره دیگه ای هم باهاش بود که چهرش باحالو با نمک بود
_تو تینجا چیکار میکنی؟
تو بالا جا واسه من پیدا کردی بیا منو پرت کن بیرون
سرشو تکون دادو همینطور که میرفت بیرون گفت
_ببخش داداش مجبوری بری پیش راشا و سامان
_برو بابا اتفاقا خوبم شد با اون دوتا گوریل خوش میگذره
لباسا و حولمو برداشتمو رفتم حموم
یه دوش گرفتمو اومدم بیرون
موهامو خشک کردمو یه هودی مشکی جلو بسته که یه جیب جلوش داشت و یه شلوار پشمی چسب مشکی صندلای مشکیمو پوشیدمو یه برق لب زدم کلاه هودیمو انداختم سرمو رفتم بیرون
چند نفر داشتن تو آشپزخونه آشپزی میکردن
رفتم پیششون
دخترای باحالی بودن سریع باهاشون مچ شدم
یه خیار بر داشتمو نشستم رو اپن و برای اینکه انرژی بگیرن بهتر کار کنن براشون ماجرای ترکوندن خونه رو تعریف کردم
_جونم براتون بگه یه بار اومدم کیک درست کنم تصمیم گرفتم یکم سرکه هم بریزم توش سرکه ها رو که ریختم تو ظرف روش یکم جوش شیرین ریختم که یهو خونه منفجر شد و مجبور شدیم خونه رو عوض کنیم
صدای خنده از پشتم میومد
برگشتم دیدم یه گله آدم نشستن دارن میخندن
یکی اون وسط داد زد
_آخه کی تو کیک سرکه میریزه؟
سی و دوتا دندونامو ریختم بیرونو گفتم
_من دیدم چیپس سرکه خوشمزش اومدم کیک سرکه هم اختراع کنم
در اتاق مهام باز شدو همینطوری که ساعتشو نیبست دور مچش اومد بیرونو گفت
_امیر اومد با خودش مواد غذایی آورد راشا سامان بلند شین بریم یکم خرتو پرت بخریم هیچی نداریم بخوریم
دوتا پسر از وسط جمع بلند شدنو رفتن بالا
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۸.۶k
۲۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.