سناریو
#سناریو
#درخواستی
این سناریو طولانی تر سناریو قبلیه
وقتی سرما میخوری( عضو نهمی)
از صبح که بلند شده بودیته گلوت میسوخت و سرت گیج میرفت. حدس میزدی که سرماخوردگی باشه پس زیاد جدیش نگرفتی و به سمت آشپز خونه رفتی تا صبحونتو بخوری
+سلام پسرا
پسرا:سلام ا.ت
چان: سلا..... ا.ت خوبی؟
+چطور؟
_رنگت عین گچ دیواره
با این حرف چان پسرا سرشونو به طرف تو چرخوندن
+چیزی نیست فقط یکم سرما خوردم
و شروع کردی به صبحانه خوردن
چند ساعت گذشته بود و میتونستی بدتر شدن حالت رو به وضوح حس کنی. حتی با وجود اینکه دارو هات رو خورده بودی. کشون کشون خودت رو به پذیرایی خوابگاه رسوندی و جسم ضعیفت رو روی مبل قرار دادی. حواست نبود و اشتباهی دستت رو روی دست هیونجین قرار دادی. که از شدت بالا بودن دمای بدنت سرش رو به سمت تو برگردوند
_ا.ت!! تو چرا انقد داغئ؟
و برای اینکه مطمئن بشه یکی از دستهاش رو روی پیشونیت قرار داد که از شدت داغ بودنت چشمهاش از حدقه بیرون زد
_ا.ت داری تو تب میسوزی!!
چان با نگرانی سرش رو به طرف تو برگردوند
چان:ا.ت برو صورتت رو آب بزنو بیا بشین تا ببینم چقدر مریض شدی
+باشه
بلند شدی و به سمت دستشویی قدم برداشتی. همین خواستی دستگیره در رو بکشی
چشمهات سیاهی رفت و روی زمین افتادی که از شانس خوبت دستت رو سپر سرت کردی(تا همون یذره مغزی که داری نپره)
چان با دیدن وضعیتت سریع به سمتت اومد و دستات رو گرفت و بلندت کرد
_فکر کنم بهتره یه راست بری تو تختت
《ساعت ۴ صبح》
طبیعتا کسی این ساعت بیدار نبود . ولی تو چرا. از شدت سر درد و بدن درد حتی نمیتونستی تکن بخوری و تنها کاری که میتونستی انجام بدی گریه کردن بود.
صدای هق هق هات کل فضای اتاق رو پر کرده بود
ویو جونگین
اومده بود آب بخوره که صدای هق هق کسی نظرشو جلب کرد و سریعا به سمت اتاق تو دوید
_ا.تت خوبی؟؟
+هق...درد..ههق دارم
سریع به سمتت اومد و جسم نحیفتو تو آغوشش حبس کرد
_هیشش چیزی نیست الان برات دارو میارم
.
.
.
.
.
.
بعد از اینکه به خواب فرو رفتی اومد و کنار تخت نشست. و موهات رو نوازش کرد بعد بوسه ای به پیشونیت زد
_دوستت دارم.بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی!.
#درخواستی
این سناریو طولانی تر سناریو قبلیه
وقتی سرما میخوری( عضو نهمی)
از صبح که بلند شده بودیته گلوت میسوخت و سرت گیج میرفت. حدس میزدی که سرماخوردگی باشه پس زیاد جدیش نگرفتی و به سمت آشپز خونه رفتی تا صبحونتو بخوری
+سلام پسرا
پسرا:سلام ا.ت
چان: سلا..... ا.ت خوبی؟
+چطور؟
_رنگت عین گچ دیواره
با این حرف چان پسرا سرشونو به طرف تو چرخوندن
+چیزی نیست فقط یکم سرما خوردم
و شروع کردی به صبحانه خوردن
چند ساعت گذشته بود و میتونستی بدتر شدن حالت رو به وضوح حس کنی. حتی با وجود اینکه دارو هات رو خورده بودی. کشون کشون خودت رو به پذیرایی خوابگاه رسوندی و جسم ضعیفت رو روی مبل قرار دادی. حواست نبود و اشتباهی دستت رو روی دست هیونجین قرار دادی. که از شدت بالا بودن دمای بدنت سرش رو به سمت تو برگردوند
_ا.ت!! تو چرا انقد داغئ؟
و برای اینکه مطمئن بشه یکی از دستهاش رو روی پیشونیت قرار داد که از شدت داغ بودنت چشمهاش از حدقه بیرون زد
_ا.ت داری تو تب میسوزی!!
چان با نگرانی سرش رو به طرف تو برگردوند
چان:ا.ت برو صورتت رو آب بزنو بیا بشین تا ببینم چقدر مریض شدی
+باشه
بلند شدی و به سمت دستشویی قدم برداشتی. همین خواستی دستگیره در رو بکشی
چشمهات سیاهی رفت و روی زمین افتادی که از شانس خوبت دستت رو سپر سرت کردی(تا همون یذره مغزی که داری نپره)
چان با دیدن وضعیتت سریع به سمتت اومد و دستات رو گرفت و بلندت کرد
_فکر کنم بهتره یه راست بری تو تختت
《ساعت ۴ صبح》
طبیعتا کسی این ساعت بیدار نبود . ولی تو چرا. از شدت سر درد و بدن درد حتی نمیتونستی تکن بخوری و تنها کاری که میتونستی انجام بدی گریه کردن بود.
صدای هق هق هات کل فضای اتاق رو پر کرده بود
ویو جونگین
اومده بود آب بخوره که صدای هق هق کسی نظرشو جلب کرد و سریعا به سمت اتاق تو دوید
_ا.تت خوبی؟؟
+هق...درد..ههق دارم
سریع به سمتت اومد و جسم نحیفتو تو آغوشش حبس کرد
_هیشش چیزی نیست الان برات دارو میارم
.
.
.
.
.
.
بعد از اینکه به خواب فرو رفتی اومد و کنار تخت نشست. و موهات رو نوازش کرد بعد بوسه ای به پیشونیت زد
_دوستت دارم.بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی!.
۱۴.۱k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.