تکپارتی
#تکپارتی
#درخواستی
#لینو
وقتی برادرته و رعدوبرق میزنه
(اعضای خانوادت مافیان)
تو ی شب بارونی، یه دختر ۱۴ ساله تکو تنها توی ی عمارت بزرک برای خودش روی مبل پذیرایی نشسته بود و داشت فیلم مورد علاقشو تماشا میکرد. این وضعیت برات عادی بود. از بچگی توی این شرایط بزرگ شده بودی. چون میدونستی خودت هم قراره این راه رو پیش بگیری باید با اون ساید ترسوت مبارزه میکردی. ولی یه گاف و نقطه ضعف کوچیکی داشتی. اون هم ترس از رعدوبرق بود. که از شانس گَندت امشب هوا بارونی بود. پتو رو تا روی دماغت بالا کشیده بودی و خدا خدا میکردی که رعدوبرق نزنه. تاحالا موقع رعدوبرق زدن تنها خونه نبودی. همیشه برادرت پیشت بود ک سعی میکرد آرومت کنه ولی الان اون کجا بود؟
همینطور که داشتی به این فکر میکردی که اگه رعدوبرق بزنه چی میشه کابوست به واقعیت پیوست. تا به حال هیچ رعدو برقی به قدرتمندی اون ندیده بودی. جیغ بلندی سر دادی و رفتی پشت مبل قایم شدی و دستات رو روی گوشهات قرار دادی تا بیشتر از این نترسی. ولی کارساز نبود. با هر رعدی که میزد جیغ هات بلند میشد. گریه هات شدت گرفته بود و از شدت گیجی نمیدونستی چکار کنی و فقط گریه میکردی که.............
☆فلش بک به ۱۵ مین قبل☆
ویو مینهو
بعد از اتمام عملیات داشششت زیر بارون قدم میزد که صدای بلندی نظرش رو جلب کرد
_چه رعدوبرق قشنگی.......ص..صبر کن....ا.تتت
☆پایان فلش بک☆
با حس حلقه شدن دستهای کسی دور بدنت جیغ بلندی کشیدی
_آروم باش منم
+لینو..هق..
_هیشششش من اینجام
بغلت کرد و روی مبل نشست و سرت رو روی سینش گذاشت و به کمک نوازش های ریتمیک لینو کمکم چشمهات گرم شد.
#درخواستی
#لینو
وقتی برادرته و رعدوبرق میزنه
(اعضای خانوادت مافیان)
تو ی شب بارونی، یه دختر ۱۴ ساله تکو تنها توی ی عمارت بزرک برای خودش روی مبل پذیرایی نشسته بود و داشت فیلم مورد علاقشو تماشا میکرد. این وضعیت برات عادی بود. از بچگی توی این شرایط بزرگ شده بودی. چون میدونستی خودت هم قراره این راه رو پیش بگیری باید با اون ساید ترسوت مبارزه میکردی. ولی یه گاف و نقطه ضعف کوچیکی داشتی. اون هم ترس از رعدوبرق بود. که از شانس گَندت امشب هوا بارونی بود. پتو رو تا روی دماغت بالا کشیده بودی و خدا خدا میکردی که رعدوبرق نزنه. تاحالا موقع رعدوبرق زدن تنها خونه نبودی. همیشه برادرت پیشت بود ک سعی میکرد آرومت کنه ولی الان اون کجا بود؟
همینطور که داشتی به این فکر میکردی که اگه رعدوبرق بزنه چی میشه کابوست به واقعیت پیوست. تا به حال هیچ رعدو برقی به قدرتمندی اون ندیده بودی. جیغ بلندی سر دادی و رفتی پشت مبل قایم شدی و دستات رو روی گوشهات قرار دادی تا بیشتر از این نترسی. ولی کارساز نبود. با هر رعدی که میزد جیغ هات بلند میشد. گریه هات شدت گرفته بود و از شدت گیجی نمیدونستی چکار کنی و فقط گریه میکردی که.............
☆فلش بک به ۱۵ مین قبل☆
ویو مینهو
بعد از اتمام عملیات داشششت زیر بارون قدم میزد که صدای بلندی نظرش رو جلب کرد
_چه رعدوبرق قشنگی.......ص..صبر کن....ا.تتت
☆پایان فلش بک☆
با حس حلقه شدن دستهای کسی دور بدنت جیغ بلندی کشیدی
_آروم باش منم
+لینو..هق..
_هیشششش من اینجام
بغلت کرد و روی مبل نشست و سرت رو روی سینش گذاشت و به کمک نوازش های ریتمیک لینو کمکم چشمهات گرم شد.
۱۵.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.