سناریو
#سناریو
#درخواستی
وقتی سرما میخوری(عضو نهمی)
دو روز بود که تو خوابگاه افتاده بودی . هر کاری که داشتی پسرا انجام میدادن و ازت مراقبت میکردن.
تا به امروز حالت آنچنان بد نشده بود و فقط سرفه های خفیف میکردی ولی از صبح تب ولرز شدیدی کرده بودی که منجر به بیهوش شدنت شده بود.
همه نگران بالای سر تویی که بیهوش بودی وایساده بودن و هر نفر داشت یه کاری انجام میداد
یکی پارچه خیس رو روی میشونیت میزاشت یکی داروی سرما خوردگی بات میداد و یکی زنگ میزد به مامانش تا ازش بپرسه باید با یه نفر که سرماخورده چیکار کنه (بله، جونگین بود)
یک ساعت بعد
چان با دیدن تب تو که پایین اومده بود نفس راحتی کشید و نگاهشو به پسرایی که دور تخت تو خوابشون برده بود دوخت
_ببین چطور نگران همن
و شروع کرد به نوازش کردن موهای تو. در همون حالت سرش رو به تاج تخت تکیه داد و اجازه داد چشمهاش بسته بشه.
#درخواستی
وقتی سرما میخوری(عضو نهمی)
دو روز بود که تو خوابگاه افتاده بودی . هر کاری که داشتی پسرا انجام میدادن و ازت مراقبت میکردن.
تا به امروز حالت آنچنان بد نشده بود و فقط سرفه های خفیف میکردی ولی از صبح تب ولرز شدیدی کرده بودی که منجر به بیهوش شدنت شده بود.
همه نگران بالای سر تویی که بیهوش بودی وایساده بودن و هر نفر داشت یه کاری انجام میداد
یکی پارچه خیس رو روی میشونیت میزاشت یکی داروی سرما خوردگی بات میداد و یکی زنگ میزد به مامانش تا ازش بپرسه باید با یه نفر که سرماخورده چیکار کنه (بله، جونگین بود)
یک ساعت بعد
چان با دیدن تب تو که پایین اومده بود نفس راحتی کشید و نگاهشو به پسرایی که دور تخت تو خوابشون برده بود دوخت
_ببین چطور نگران همن
و شروع کرد به نوازش کردن موهای تو. در همون حالت سرش رو به تاج تخت تکیه داد و اجازه داد چشمهاش بسته بشه.
۱۲.۹k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.