پارت۹
پارت۹
رمان: عشق پردردسر
دوروک: چیشده بچه ها اسیه: سوسن نیست دوروک: یعنی چی نیست مگه میشه عمر: متاسفانه شده اسیه: الان وقت کل کل کردن باهم نیست بیاین باهم بریم دنبال سوسن بگردیم دوروک: خب پس بریم
چند دقیقه قبل....... (مکالمه سوسن و ایبیکه)
ایبیکه: سوسن بیا پایین منتظرتم سوسن: برای چی اتفاقی افتاده؟ ایبیکه: بیا پایین برات توضیح میدم سوسن: باشه ولکان: سلام ابجی چطوری سوسن: تو. تو اینجا چیکار میکنی ولکان: فعلا چند روز پیش داداشت میمونی تا ببینیم چی میشه سوسن: داری منو کجا میبری چی میگی تو توروخدا ولم کن بزار برم خونه
زمان حال.......
ولکان: نمیخوای با ایبیکه حرف بزنی؟ سوسن: ایبیکه تو ایبیکه رو از کجا میشناسی ولکان: خب بزار برات اینطور تعریف کنم من ایبیکه رو تحدید کردم و اونم مجبور شد که اینکار رو برام انجام بده سوسن: کدوم کار؟ ولکان: خب اینکه از ایبیکه سوءاستفاده کنم نقشه خوبی بود؟ سوسن: چی داری میگی تو واقعا باورم نمیشه ایبیکه هیچوقت چنین کاری نمیکنه داری دروغ میگی ولکان: نه دروغ نمیگم ابجی جونم سوسن: به من نگو ابجی فهمیدی دیگه اسم ابجی رو نمیاری ولکان: چرا اعصبانی میشی خب بزار یک کاری کنیم من بهت میگم که ایبیکه رو به چی تحدید کردم که همچین کاری انجام داد سوسن: چی چیه بهش چی گفتی؟ ولکان: گفتم که به عمر و اسیه و برک اسیب میرسونم سوسن: باورم نمیشه دیگه نه در این حد فکر نمیکردم اینقدر عوضی باشی ولکان: اروم باش
رمان: عشق پردردسر
دوروک: چیشده بچه ها اسیه: سوسن نیست دوروک: یعنی چی نیست مگه میشه عمر: متاسفانه شده اسیه: الان وقت کل کل کردن باهم نیست بیاین باهم بریم دنبال سوسن بگردیم دوروک: خب پس بریم
چند دقیقه قبل....... (مکالمه سوسن و ایبیکه)
ایبیکه: سوسن بیا پایین منتظرتم سوسن: برای چی اتفاقی افتاده؟ ایبیکه: بیا پایین برات توضیح میدم سوسن: باشه ولکان: سلام ابجی چطوری سوسن: تو. تو اینجا چیکار میکنی ولکان: فعلا چند روز پیش داداشت میمونی تا ببینیم چی میشه سوسن: داری منو کجا میبری چی میگی تو توروخدا ولم کن بزار برم خونه
زمان حال.......
ولکان: نمیخوای با ایبیکه حرف بزنی؟ سوسن: ایبیکه تو ایبیکه رو از کجا میشناسی ولکان: خب بزار برات اینطور تعریف کنم من ایبیکه رو تحدید کردم و اونم مجبور شد که اینکار رو برام انجام بده سوسن: کدوم کار؟ ولکان: خب اینکه از ایبیکه سوءاستفاده کنم نقشه خوبی بود؟ سوسن: چی داری میگی تو واقعا باورم نمیشه ایبیکه هیچوقت چنین کاری نمیکنه داری دروغ میگی ولکان: نه دروغ نمیگم ابجی جونم سوسن: به من نگو ابجی فهمیدی دیگه اسم ابجی رو نمیاری ولکان: چرا اعصبانی میشی خب بزار یک کاری کنیم من بهت میگم که ایبیکه رو به چی تحدید کردم که همچین کاری انجام داد سوسن: چی چیه بهش چی گفتی؟ ولکان: گفتم که به عمر و اسیه و برک اسیب میرسونم سوسن: باورم نمیشه دیگه نه در این حد فکر نمیکردم اینقدر عوضی باشی ولکان: اروم باش
۶.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.