پارت۱۱
پارت۱۱
رمان: عشق پردردسر
سوسن: واقعا که تو هنوز به فکر نقشه هات هستس هیچ فکر کردی قراره چه بلایی سر ایبیکه بیاد ولکان: هیچی برام مهم نیست فقط تنها چیزی که مهمه که ازت انتقام میگیرم اونم چه انتقامی سوسن: خدایا نجاتم بده ولکان: خب دیگه رسیدیم ایبیکه: سوسن سوسن توروخدا نجاتم بده بیا دستام رو باز کن بدو الان ولکان میاد سوسن: باشه اما نبخشیدمت ایبیکه فکر نمیکردم چنین کاری کنی ایبیکه: باشه برات توضیح میدم اما تو سریع برو گوشی من رو از ولکان بگیر سوسن: برای چی میخوای گوشی من هست ایبیکه: نه کار دارم یه ذره رو مخش راه برو گوشیم رو بگیر سوسن: اوووف باشه ولکان: چرا نرفتی پیش ایبیکه سوسن: خب من چیزه... اها خیلی دست هاشو محکم بسته بودی به خاطر همین نتونستم بازش کنم گفتم که تو بری براش بازش کنی ولکان: اها باشه
(سوسن گوشی رو برداشت )
سوسن: ولکان ولکان یه دقیقه بیا ولکان: بله سوسن:حالا خودم با این چاقو دست ایبیکه رو باز میکنم تو برو ماشینت رو درست کن ولکان: اکی من رفتم اما دستتون رو نبرید چون حوصله اقا عمر رو ندارم فهمیدی اصلا زنگ به عمر نمیزنی سوسن: متاسفانه بخوام زنگ بزنم هم نمیتونم به خاطر گوشیم شارژ برقی نداره ولکان: خوبه جایی نمیرید فهمیدی همونجا میری میشینی سوسن: اوووووف ایبیکه: سوسن کجا موندی؟ سوسن: نمیشد از دستش فرار کنی فقط حرف میزنه بیا اینم گوشیت بگیرش زود رنگ عمر و برک و بچه ها بزن نمیدونم حالا زنگ یکی بزن ایبیکه: اروم باشه چرا اینقدر پشت سرهم حرف میزنی مخم رو خوردی
رمان: عشق پردردسر
سوسن: واقعا که تو هنوز به فکر نقشه هات هستس هیچ فکر کردی قراره چه بلایی سر ایبیکه بیاد ولکان: هیچی برام مهم نیست فقط تنها چیزی که مهمه که ازت انتقام میگیرم اونم چه انتقامی سوسن: خدایا نجاتم بده ولکان: خب دیگه رسیدیم ایبیکه: سوسن سوسن توروخدا نجاتم بده بیا دستام رو باز کن بدو الان ولکان میاد سوسن: باشه اما نبخشیدمت ایبیکه فکر نمیکردم چنین کاری کنی ایبیکه: باشه برات توضیح میدم اما تو سریع برو گوشی من رو از ولکان بگیر سوسن: برای چی میخوای گوشی من هست ایبیکه: نه کار دارم یه ذره رو مخش راه برو گوشیم رو بگیر سوسن: اوووف باشه ولکان: چرا نرفتی پیش ایبیکه سوسن: خب من چیزه... اها خیلی دست هاشو محکم بسته بودی به خاطر همین نتونستم بازش کنم گفتم که تو بری براش بازش کنی ولکان: اها باشه
(سوسن گوشی رو برداشت )
سوسن: ولکان ولکان یه دقیقه بیا ولکان: بله سوسن:حالا خودم با این چاقو دست ایبیکه رو باز میکنم تو برو ماشینت رو درست کن ولکان: اکی من رفتم اما دستتون رو نبرید چون حوصله اقا عمر رو ندارم فهمیدی اصلا زنگ به عمر نمیزنی سوسن: متاسفانه بخوام زنگ بزنم هم نمیتونم به خاطر گوشیم شارژ برقی نداره ولکان: خوبه جایی نمیرید فهمیدی همونجا میری میشینی سوسن: اوووووف ایبیکه: سوسن کجا موندی؟ سوسن: نمیشد از دستش فرار کنی فقط حرف میزنه بیا اینم گوشیت بگیرش زود رنگ عمر و برک و بچه ها بزن نمیدونم حالا زنگ یکی بزن ایبیکه: اروم باشه چرا اینقدر پشت سرهم حرف میزنی مخم رو خوردی
۴.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.