Devil or Angel²⁰
Devil or Angel²⁰
یونا: سلام
بورا: سلام
سویون: تو چرا اومدی مهمون های زندایی اومدن
یونا: سویون جان عزیزم
سویون: به من نگو عزیزم
ا/ت: سویون
سویون: جونم زندایی
ا/ت: بیا پیشم بشین لیلی عمه تو هم بیا
لیلی: باشه
یونا: خیلی خوش اومدید
بورا: ممنون
یونا: جونگکوک من میخوام برم خونه مامانم
کوک: خب برو
یونا: منو نمیبری؟
کوک: نه نمیبینی مهمون دارم
م.ک: عروسم خوشگلم بیا
بورا: ا/ت داره صدات میکنه
ا/ت: با من نیست
یونا: اومدم مامان جان
بورا: ا/ت یعنی این دختره زن جونگکوکه
ا/ت: اره
سویون: نه نیست زندایی من فقط ا/تس او یونا زشته هست
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: من کار دارم برم یا پیشت بمونم
ا/ت: اگه کار داری برو
کوک: باشه خدافظ
سویون: صبر کن
کوک: چیشده
سویون: خواستی برگردی برام بستنی بگیر
کوک: برای تو نه ولی برای لیلی میارم
سویون:من قهرم
کوک: قهر باش چرا این حرف زدی
سویون: ببخشید خب شاید تا چند ماه دیگه زندایی خودش بچه دار شد منم یه دختر زندایی خوشگل داشته باشم
کوک: دخترهِ زندایی 😳
سویون: اره دیگه
کوک: این حرف جایی نزنیا دختر دایی
سویون: باشه دختر جونگکوک
کوک: باز گفت جونگکوک
سویون: دایی برام بستنی میاری
کوک: باشه
ا/ت: برای من بیار
کوک: باشه عزیزم چیز دیگه ای نمیخواید؟
ا/ت: نه
کوک:خب خدافظ
ا/ت: خدافظ
میجون: لیلی سویون برید بازی کنید
سویون: باشه عمو بریم لیلی
میجون: ا/ت
ا/ت: جانم داداش
میجون: مشکلی با این دختره نداری
ا/ت: نه بابا جونگکوک اصلا کارش نداره گفتم که باباش گفته
میجون: واقعا؟
ا/ت: اره فقط مامان جونگکوکه که خیلی دوسش داره
جانگمی: سلام
بورا: سلام عزیزم
جانگمی: صدای سویون میفهمیدم ببخشید واقعا
میجون:من که دیدمش گفتم شاید رفتارش شبیه جونگکوک باشه ولی کامل برعکس هم هستن جونگکوک خیلی خجالتی بود
جانگمی: اره خجالتی بود نمیدونم به کی رفته
بورا: هرچی باشه دختر باحالیه ولی این حرفا رو از کی یاد گرفته
جانگمی: نفهمیدم از همه میترسه ها ولی از جونگکوک نه نمیترسه
#فیک
#سناریو
یونا: سلام
بورا: سلام
سویون: تو چرا اومدی مهمون های زندایی اومدن
یونا: سویون جان عزیزم
سویون: به من نگو عزیزم
ا/ت: سویون
سویون: جونم زندایی
ا/ت: بیا پیشم بشین لیلی عمه تو هم بیا
لیلی: باشه
یونا: خیلی خوش اومدید
بورا: ممنون
یونا: جونگکوک من میخوام برم خونه مامانم
کوک: خب برو
یونا: منو نمیبری؟
کوک: نه نمیبینی مهمون دارم
م.ک: عروسم خوشگلم بیا
بورا: ا/ت داره صدات میکنه
ا/ت: با من نیست
یونا: اومدم مامان جان
بورا: ا/ت یعنی این دختره زن جونگکوکه
ا/ت: اره
سویون: نه نیست زندایی من فقط ا/تس او یونا زشته هست
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: من کار دارم برم یا پیشت بمونم
ا/ت: اگه کار داری برو
کوک: باشه خدافظ
سویون: صبر کن
کوک: چیشده
سویون: خواستی برگردی برام بستنی بگیر
کوک: برای تو نه ولی برای لیلی میارم
سویون:من قهرم
کوک: قهر باش چرا این حرف زدی
سویون: ببخشید خب شاید تا چند ماه دیگه زندایی خودش بچه دار شد منم یه دختر زندایی خوشگل داشته باشم
کوک: دخترهِ زندایی 😳
سویون: اره دیگه
کوک: این حرف جایی نزنیا دختر دایی
سویون: باشه دختر جونگکوک
کوک: باز گفت جونگکوک
سویون: دایی برام بستنی میاری
کوک: باشه
ا/ت: برای من بیار
کوک: باشه عزیزم چیز دیگه ای نمیخواید؟
ا/ت: نه
کوک:خب خدافظ
ا/ت: خدافظ
میجون: لیلی سویون برید بازی کنید
سویون: باشه عمو بریم لیلی
میجون: ا/ت
ا/ت: جانم داداش
میجون: مشکلی با این دختره نداری
ا/ت: نه بابا جونگکوک اصلا کارش نداره گفتم که باباش گفته
میجون: واقعا؟
ا/ت: اره فقط مامان جونگکوکه که خیلی دوسش داره
جانگمی: سلام
بورا: سلام عزیزم
جانگمی: صدای سویون میفهمیدم ببخشید واقعا
میجون:من که دیدمش گفتم شاید رفتارش شبیه جونگکوک باشه ولی کامل برعکس هم هستن جونگکوک خیلی خجالتی بود
جانگمی: اره خجالتی بود نمیدونم به کی رفته
بورا: هرچی باشه دختر باحالیه ولی این حرفا رو از کی یاد گرفته
جانگمی: نفهمیدم از همه میترسه ها ولی از جونگکوک نه نمیترسه
#فیک
#سناریو
۴۱.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.