غریبه آشنا پارت صد پنجاه هشت
#غریبه_آشنا #پارت_صد_پنجاه_هشت
+نمیخوام برم میخوام وایسم اینجا تا بمیرممم
دستمو کشید که ببره منو تو ماشین،دستمو از تو دستش درآوردم هولش دادم
+ولم کننن دستم درد گرفت
-تانیا بس کن،نه میگی چته نه به حرفمگوش میدی
+واسه چی میخوای بدونی چمه تو که من اصلا برات مهم نیستمم
-چی میگی واسه خودت کی گفته مهم نیستی
+مهم نیستم اصلا برات مهم نیستم
-مهمی دیوونه براممهمی نفهمیدی هنوز اینو چیکار باید میکردمکه بفهمی هااانن
چند کلمهوآخرشو داد زد،بغض کردم
+سرم داد نکش مهم بودمک داد نمیزدی
پشتشو کرد بهم دست کشید تو موهاش چند لحظه موند دوباره برگشت
-برو بشینتو ماشین حرف بزنیم
+نمیرم
+تانیاااا بفهممممم چی بهت میگمم برووو بشین
گریه امگرفت،تحمل هرچیو داشتم بجز اینکه داد بزنه سرم صدای بارون و رعد وبرق تو اون هوای تاریک که فقط نور ماشین بود با دادهایی که میزد ترسناک بود...دستامو گرفتم روگوشم شروع کردم دوییدن نمیدونستم کجا فقط میخواستم برم گریه میکردم و میدوییدم صداش میومد که میدویید دنبالم و صدام میکرد ولی من نمیخواستم بمونم...یهو پام پیچ خورد با صورت افتادم تو گودال های آب
-تانییاااااا
حس کردم درد پیجید تو کل بدنم،نتونستم تکون بخورم دونگه نشست کنارم
-تانیا خوبی عزیزم تانیااا ببینمت
آروم کمکم کرد سرمو از زمین برداشت و کشیدم تو بغلش
-خوبی تانیا حرف بزن باهام خوبی
صداش از نگرانی میلرزید
+خوبم
سرمو چسبوند به سینه اش زیر بارون نشسته بود رو زمین و بغلم کرده بود تنم از سرما میلرزید و گریمبند نمیومد دیگه نمیگفت بریم تو ماشین فقط میخواست آرومم کنه دستشو گذاشته بود رو سرم و تو گوشم حرف میزد
-چی شده زندگیم آخه از چی ناراحتی من که کاری نکردم چرا اینکارو میکنی باهامون،حس کردم قلبم ایستاد خوردی زمین،گریه نکن قربون چشمات بشم گریه نکن آروم باش حرف میزنیم آروم باش هرچی گفتی گوش میدم اصلن هرکاری گفتی انجام میدم تو فقط گریه نکن
از شدت گریه سکسکه گرفته بودم،سردم بودسرمو بلند کردم
+دونگهه
-جان دونگهه
+سردمه
+بلند شو بلندشو بریم
دستشاشو گذشت دور کتفم و آروم بلندم کرد همینکه وایسادم رو مچ پام تیر کشید
+آخخخخخخ
-چی شد
+مچ پامممم
دوباره گریه ام شدت گرفت
-آروم باش هیچی نیست آروم باش
بلندمکرد رو دوتا دستاش و در عقب ماشین رو باز کرد و آروم گذاشتم رو صندلی و از عقب ماشین برام یه پتو آورد انداخت دورم خودشم سریع سوار شد،با آخرین سرعت رانندگی میکرد...گوشیش رو برداشت با یک نفر تماس گرفت
-الو در رو باز کنید سریع به زینب بگو لباس گرم واسه تانیا آمده کنه
-توو فعلا اینکارو ک میگم انجام بده زوددد باش
تویسنده:@forough_wolf #exo #blackpink
+نمیخوام برم میخوام وایسم اینجا تا بمیرممم
دستمو کشید که ببره منو تو ماشین،دستمو از تو دستش درآوردم هولش دادم
+ولم کننن دستم درد گرفت
-تانیا بس کن،نه میگی چته نه به حرفمگوش میدی
+واسه چی میخوای بدونی چمه تو که من اصلا برات مهم نیستمم
-چی میگی واسه خودت کی گفته مهم نیستی
+مهم نیستم اصلا برات مهم نیستم
-مهمی دیوونه براممهمی نفهمیدی هنوز اینو چیکار باید میکردمکه بفهمی هااانن
چند کلمهوآخرشو داد زد،بغض کردم
+سرم داد نکش مهم بودمک داد نمیزدی
پشتشو کرد بهم دست کشید تو موهاش چند لحظه موند دوباره برگشت
-برو بشینتو ماشین حرف بزنیم
+نمیرم
+تانیاااا بفهممممم چی بهت میگمم برووو بشین
گریه امگرفت،تحمل هرچیو داشتم بجز اینکه داد بزنه سرم صدای بارون و رعد وبرق تو اون هوای تاریک که فقط نور ماشین بود با دادهایی که میزد ترسناک بود...دستامو گرفتم روگوشم شروع کردم دوییدن نمیدونستم کجا فقط میخواستم برم گریه میکردم و میدوییدم صداش میومد که میدویید دنبالم و صدام میکرد ولی من نمیخواستم بمونم...یهو پام پیچ خورد با صورت افتادم تو گودال های آب
-تانییاااااا
حس کردم درد پیجید تو کل بدنم،نتونستم تکون بخورم دونگه نشست کنارم
-تانیا خوبی عزیزم تانیااا ببینمت
آروم کمکم کرد سرمو از زمین برداشت و کشیدم تو بغلش
-خوبی تانیا حرف بزن باهام خوبی
صداش از نگرانی میلرزید
+خوبم
سرمو چسبوند به سینه اش زیر بارون نشسته بود رو زمین و بغلم کرده بود تنم از سرما میلرزید و گریمبند نمیومد دیگه نمیگفت بریم تو ماشین فقط میخواست آرومم کنه دستشو گذاشته بود رو سرم و تو گوشم حرف میزد
-چی شده زندگیم آخه از چی ناراحتی من که کاری نکردم چرا اینکارو میکنی باهامون،حس کردم قلبم ایستاد خوردی زمین،گریه نکن قربون چشمات بشم گریه نکن آروم باش حرف میزنیم آروم باش هرچی گفتی گوش میدم اصلن هرکاری گفتی انجام میدم تو فقط گریه نکن
از شدت گریه سکسکه گرفته بودم،سردم بودسرمو بلند کردم
+دونگهه
-جان دونگهه
+سردمه
+بلند شو بلندشو بریم
دستشاشو گذشت دور کتفم و آروم بلندم کرد همینکه وایسادم رو مچ پام تیر کشید
+آخخخخخخ
-چی شد
+مچ پامممم
دوباره گریه ام شدت گرفت
-آروم باش هیچی نیست آروم باش
بلندمکرد رو دوتا دستاش و در عقب ماشین رو باز کرد و آروم گذاشتم رو صندلی و از عقب ماشین برام یه پتو آورد انداخت دورم خودشم سریع سوار شد،با آخرین سرعت رانندگی میکرد...گوشیش رو برداشت با یک نفر تماس گرفت
-الو در رو باز کنید سریع به زینب بگو لباس گرم واسه تانیا آمده کنه
-توو فعلا اینکارو ک میگم انجام بده زوددد باش
تویسنده:@forough_wolf #exo #blackpink
۱۹.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.