پارت صد پنجاه هفت غریبه آشنا
#پارت_صد_پنجاه_هفت #غریبه_آشنا
تانیا:
نه اینکه حسودیم بشه هاااا نه ولی چرا سهون و بکهیون و کیونگسو رفتن گفتن میخوان ازدواج کنن عاشق شدن ولی دونگهه نگفت...یعنی منو دوست نداره...آره دیگه دوستم نداره میدونم اونهمه دختر رنگارنگ دورشن نمیاد ک با من ازدواجکنه مگه عقلش کم باشه...
زینب:تانیاااا تانیااااا مردی
+چی شده
زینب:گوشیت زنگ میزنه بیا جواب بده
+خب میاوردیش دیگه
زینب:خودت چلاق شدی ایشالا؟
+ضهرررمارررر
سریع رفتم گوشیمو از رو میز آشپزخونه برداشتم تا قطع نشده جواب بدم،دونگهه بود
+الو سلام
-چه عجب خانم جواب دادن
+ببخشید گوشیمپیشم نبود
-خب حالا عیب نداره بپوش بریم دور دور
+دور دور؟اخه چیزه
-چیز نیست بپوش دارم میام دو دقیقه دیگه جلو در خونه ام پایین باشی لباس گرم بپوش یخ نزنی
قطع کرد
نمیزاره حرف بزنم،چجوری دودقیقه ای آماده بشم آخه اصلا نمیخواستم برم باهاش اون که منو دوست نداره ولی حالا محبورمممم مجبوررر
سریع یه چیزی پوشیدم صدای بوق ماشینشو ک شنیدمدویدم بیرون
+بچه ها خدافظ من دارممیرم با دونگهه زود برمیگردم
سوار ماشین شدم،در رو بستم برگشتم سمتش دستشو گذاشته بود رو فرمون و سرشو تکیه داده بود بهش نگام میکرد
-سلاممم خانم قشنگم
+سلام
-مگه نگفتم لباس گرم بپوش هوا سرده
+پوشیدم دیگه
-این از نظر من گرم نیست
+ولی از نظر من هست
-به هرحال مثل همیشه زیبا شدی
+مرسی
حرکت کرد،زیبا شدمخو توام مثل اونا بگو عاشقمی...نکنه انقد داغونم که خجالت میکشه معرفیمکنه،نهه اصلنم داغون نیستم...آخه چراااا
دستمو گرفت گذاشت رو پاش فشار کوچولویی به دستم داد
-چیزی شده عزیزم تو فکری
+نه نه چیزی نیست
هوا واقعا سرد شده بود پاییز قشنگی بود بارون گرفت،دونگهه یه جایی کنار رودخونه ایستاد از تو ماشین بارونرو تماشا کنیم
-تانیا
+هوم
-میگی چی شده یا چی؟
+همون یا چی
-نگام کن تانیا
سرمو انداختمپایین،تکیشو از صندلی گرفت سمت من نشست چونمو گرفت برگردوند سمت خودش
-آخه من اگه نفهمم تو یه چیزیت هست ک دیگه باید برم خودم بکشم
+اذیت نکن دونگهه چیزیم نیست باور کن
-پس چرا تو فکری چرا حرف نمیزنی
+حرفی ندارم
-حرفی نداری آره؟
+نههه منظورم اینه یکم حال و حوصله ندارم
-از کی تا کی تو حوصله منو نداری
+ای بابا بسه دونگهه میگم چیزی نیست دیگه نیست حتما عصبی نکن منو دیگه
-چرا داد میزنیتانیا آروم
+نمیخوام آروم باشم منو اوردی بیرون دور بزنیم یا بازجویی کنی ازم
در ماشینو باز کردم زیر بارون رفتم بیرون تکیه دادم به جلوی ماشین دونگهه پیاده شد
-بیا سوار شو دیوونه نمیپرسم دیگه اصنبیا مریض میشی خیس میشی
+به درک بزار بمیرماصلا
اومد بازومو گرفت کشید سمت خودش
-میگم برو سوار ماشین شو
#exo #exo_l #رمان
تانیا:
نه اینکه حسودیم بشه هاااا نه ولی چرا سهون و بکهیون و کیونگسو رفتن گفتن میخوان ازدواج کنن عاشق شدن ولی دونگهه نگفت...یعنی منو دوست نداره...آره دیگه دوستم نداره میدونم اونهمه دختر رنگارنگ دورشن نمیاد ک با من ازدواجکنه مگه عقلش کم باشه...
زینب:تانیاااا تانیااااا مردی
+چی شده
زینب:گوشیت زنگ میزنه بیا جواب بده
+خب میاوردیش دیگه
زینب:خودت چلاق شدی ایشالا؟
+ضهرررمارررر
سریع رفتم گوشیمو از رو میز آشپزخونه برداشتم تا قطع نشده جواب بدم،دونگهه بود
+الو سلام
-چه عجب خانم جواب دادن
+ببخشید گوشیمپیشم نبود
-خب حالا عیب نداره بپوش بریم دور دور
+دور دور؟اخه چیزه
-چیز نیست بپوش دارم میام دو دقیقه دیگه جلو در خونه ام پایین باشی لباس گرم بپوش یخ نزنی
قطع کرد
نمیزاره حرف بزنم،چجوری دودقیقه ای آماده بشم آخه اصلا نمیخواستم برم باهاش اون که منو دوست نداره ولی حالا محبورمممم مجبوررر
سریع یه چیزی پوشیدم صدای بوق ماشینشو ک شنیدمدویدم بیرون
+بچه ها خدافظ من دارممیرم با دونگهه زود برمیگردم
سوار ماشین شدم،در رو بستم برگشتم سمتش دستشو گذاشته بود رو فرمون و سرشو تکیه داده بود بهش نگام میکرد
-سلاممم خانم قشنگم
+سلام
-مگه نگفتم لباس گرم بپوش هوا سرده
+پوشیدم دیگه
-این از نظر من گرم نیست
+ولی از نظر من هست
-به هرحال مثل همیشه زیبا شدی
+مرسی
حرکت کرد،زیبا شدمخو توام مثل اونا بگو عاشقمی...نکنه انقد داغونم که خجالت میکشه معرفیمکنه،نهه اصلنم داغون نیستم...آخه چراااا
دستمو گرفت گذاشت رو پاش فشار کوچولویی به دستم داد
-چیزی شده عزیزم تو فکری
+نه نه چیزی نیست
هوا واقعا سرد شده بود پاییز قشنگی بود بارون گرفت،دونگهه یه جایی کنار رودخونه ایستاد از تو ماشین بارونرو تماشا کنیم
-تانیا
+هوم
-میگی چی شده یا چی؟
+همون یا چی
-نگام کن تانیا
سرمو انداختمپایین،تکیشو از صندلی گرفت سمت من نشست چونمو گرفت برگردوند سمت خودش
-آخه من اگه نفهمم تو یه چیزیت هست ک دیگه باید برم خودم بکشم
+اذیت نکن دونگهه چیزیم نیست باور کن
-پس چرا تو فکری چرا حرف نمیزنی
+حرفی ندارم
-حرفی نداری آره؟
+نههه منظورم اینه یکم حال و حوصله ندارم
-از کی تا کی تو حوصله منو نداری
+ای بابا بسه دونگهه میگم چیزی نیست دیگه نیست حتما عصبی نکن منو دیگه
-چرا داد میزنیتانیا آروم
+نمیخوام آروم باشم منو اوردی بیرون دور بزنیم یا بازجویی کنی ازم
در ماشینو باز کردم زیر بارون رفتم بیرون تکیه دادم به جلوی ماشین دونگهه پیاده شد
-بیا سوار شو دیوونه نمیپرسم دیگه اصنبیا مریض میشی خیس میشی
+به درک بزار بمیرماصلا
اومد بازومو گرفت کشید سمت خودش
-میگم برو سوار ماشین شو
#exo #exo_l #رمان
۱۰۴.۴k
۳۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.