دژاوو p

#دژاوو p4
هان از جاش پرید . سریع از کافه بیرون رفت و به سمت لینو دوید ‌. نشست رو زمین و لینو رو بغل کرد . _لینویا ، امروز تولدت بود .تروخدااا
همه مردم جمع شده بودن . هان عقلشو از دست داد و از جاش بلند شد و سمت راننده دوید . یقه‌ش و گرفت و کوبوند به ماشین
_مرتیکه کور ‌. چرا هواست نیس آشغال
مردم رفتن و هان و از راننده جدا کردن .
هان لینو رو بلند کرد و برد داخل ماشین و خودش سوار ماشین شد . با سرعت به سمت بیمارستان رانندگی میکرد . لینو پر خون شده بود و هان نمیدونست داره چیکار میکنه . فقط گریه میکرد و با لینو حرف میزد . بعد از چند دقیقه به بیمارستان رسید .
هان گوشه بیمارستان نشسته بود و منتظر دکتر بود که بلاخره دکتر از اتاق اومد بیرون .
*حالش خوب نیست باید عمل بشه . الان کما عه تا وقتی عمل نشه باید تو کما بمونه
درست شنید ؟ لینو تو کما عه؟! اما اون پولی که برای عمل لینو لازمه خیلی زیاده . هان نه انقدر پول داره نه میره سر کار که پول دربیاره . زنگ زد به بنگ چان :
_هیونگ ، ماشین ... ز..زد به لینو (با گریه)=چی؟
_الان لینو کماعه . باید عمل بشه هیونگ . من پول ندارم .
=هان ، ام... من ... ببخشید ولی من کره نیستم !_کجایی؟
=بابام سرطان گرفته حالش خوب نیست ، برای همین اومدم استرالیا که مراقب بابام باشم .
_من چیکار کنم هیونگ؟
=واقعا نمیدونم . من باید برم . تو شرایطی نیستم که بتونم حرف بزنم . ببخشید هان . برات جبران میکنم(بعد گوشی رو قطع کرد) هان نمیدونست چیکار کنه . از روی زمین بلند شد و رفت طرف اتاق لینو و از پشت پنجره بهش نگاه میکرد و اشک میریخت .
  از بیمارستان رفت بیرون . شب شده بود  . کوچه خلوت رو به خیابون شلوغ ترجیح داد . همون طور که راه میرفت ، فکر میکرد که چطور باید پول عمل لینو رو در بیاره . یعنی باید بزاره لینو بمیره؟ نه همچین اتفاقی نمیوفته . همینطور که داشت فکر میکرد ، یه دفعه به ذهنش رسید که شاید بتونه از هیونجین کمک بگیره . درسته که لینو دوست نداشت هان با هیونجین در تماس باشه اما ،... بحث لینو وسطه . همونجا هان به بنگ چان زنگ زد :
_هیونگ ، شماره هیونجین و بهم بده =چرا؟_اون شاید بتونه کمک کنه .
=ولی فکر نکنم ایده خوبی باشه . هان .. بزار برگردم خودمون باهم پول و جور میکنیم .
_لینو حالش خوب نیست . من تا کی برای تو صبر کنم اخه .
  بنگ چان شماره هیونجین و داد اما به هان گفته بود که هیونجین نمیتونه ایده خوبی باشه . هان اهمیتی نداد و به هیونجین زنگ زد ._هیون لینو تو کماعه پول لازم دارم .×من کاری نمیتونم برات بکنم . _هیون تو لینو رو خیلی دوست داشتی . یعنی اگه لینو بمیره بازم بی تفاوت میمونی؟
×من نمیتونم بهت پول بدم ولی میتونی بیای پیشم کار کنی .‌ بیا جای هتل باهم حرف بزنیم ‌.هان راه افتاد سمت هتلی که هیونجین گفت
دیدگاه ها (۲)

#دژاووpart 5  _داری میگی بیام تو این جهنم کار کنم ؟ تو بخاطر...

#دژاووpart 6_یعنی حتا شاید منم نشناسه؟:بله . حافظه‌شو به طور...

#دژاووp3_تو اینجا چیکار میکنی ؟ خودت خونه نداری ؟ اومدی تو خ...

#دژاووpart 2_چی ؟ اصن میفهمی داری چی میگی؟ دارم بهت میگم دیگ...

#مافیای_من#P16هان:دلت میخواد بزنمت؟؟لینو:«خنده»«گوشی لینو زن...

#مافیای_من #P9هان:«با ترس و بغض»ل....لینو چی؟؟؟لینو چش شده ه...

#مافیای_من #P7برگشتم سمت هان ‍و دیدم داره گریه میکنهرفتم بغل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط