فیک تقدیر پارت 3
فردا صبح:
پسرا درحال صبحونه خوردن:
ا/ت:سلام بنگتن بویززززز
پسرا:سلام ا/ت شی
کوک:دیر پاشدی خانم
ا/ت:دیشب خیلی دیر خوابم برد... بعدم خیلی خسته بودم:/ چیزه.. (پسرا میترسیدن ک ا/ت چیزی درباره حرفای دیشب یونگی بگه بخاطر همین با استرس داشتم ب ا/ت نگا میکردن)پسرا اتفاقی چیزی افتاده؟
پسرا:نه... بگو چی میخاستی بگی
ا/ت:خاسم ببینم یونگی کجاس
نامجون:عااا یونگی هنو خوابه... میتونی بیدارش کنی؟
ا/ت:باش
ا/ت در اتاق یونگیو زد*
یونگی:(با خابالویی)کیههههه://
ا/ت:منم.
یونگی:عا ا/ت تویی بیا..
ا/ت:نه نمیام چیزه... پسرا گفتن بیای صبحونه بخوری
یونگی:اوکی اومدم
5دیقه بعد..
تهیونگ:میگما یونگی هیونگ چرا نیومده هنووززززز؟
ا/ت:نمیدونم..
یونگی:اومدم.:/
ا/ت:بشین... راسی.. لیا رو یادتونه؟ از امریکا اومده سئول و میخاد بریم بار.. منم برم باهاش؟
(یونگی یکم اعصابش به هم ریخت)
یونگی:نه نرو..
کوک:به شرط اینکه یکیمون بیاد.. خطرناکه دوتا دختر 19 ساله بخوان برن بار
جیهوپ:کوک نکنه تو میخای بری؟؟
کوک:نه بابا کی گفته رو لیا کراشم؟
ا/ت:وااات؟کوک تو رو لیا کراشییی؟
کوک:نه بخدااا
ا/ت: بهش نمیگمممم
کوک:اوکی بابا اره روش کراشم://
ا/ت:یچی بگم ب کسی نگین ولی کوک لیا عم روت کراشه..
کوک:فانوسی؟
ا/ت:من هیچوقت دروغ نمیگم:))
عصر:
کوک ویو:
من و ته قرار شد با دخترا بریم ولی یونگی دوس داش بیاد ما هم بهش گفتیم نه ولی قرار شد دفعه بعد بیاد:/
این هیونگ مام لجباز..
پایان کوک ویو:
لیا:سلام عشقممممم(با ا/ته)
ا/ت:سلامممم... رفتی امریکا ادم شدیییی
لیا:گم*شو باو هنو همونم گاااو
ا/ت:عا همیشه همینجوری باش اخه نمیشناسمتتت
لیا:بریمممم
تو بار:
لیا:پسرا کو؟
ا/ت:ایناهاشون
20 دیقه بعد*
ا/ت ویو
داشتم با تهیونگ حرف میزدم چون لیا و کوک رفتن برقصن؛/ ک یهو..
تهیونگ:چیزه.. من برم یکم نوشیدنی بیارم.. چی میخوای؟
ا/ت:چیزی نمیخوام مرسی
ته رفت
منم روی صندلی نشستم(بچها نمد بار صندلی داره یا نه:/تصوری ک دارم از بار صندلی داره.)
ک یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم.
خواستم برگردم ک منو براید استایل بغل کرد برد بیرون
تهیونگ ویو:
من رفتم یکم نوشیدنی بیارم.. یکمم ابمیوه برا ا/ت گرفتم اومدم دیدم نیستش توی راهرو ی پسری رو دیدم ک ی دختریو براید استایل گرفته و داره میبرتش و دختره هم داره التماس میکنه... خواستم برم سمتشون دیدم نیستن
وایسا... نکنه اون دختره ا/ت باشه؟
بذار به یونگی خبر بدم...
یونگی ویو:
داشتیم با پسرا فیلم میدیدیم که یهو تهیونگ بهم زنگ زد...
چی؟
ا/ت رو بردن؟
تهیونگ سریع لوکیشنو برام فرستاد و منم رفتم.
ا/ت ویو
پسره عو*ضی...میخاست لباشو بذاره رو لبام ک با یه صدای بلند ازم فاصله گرفت
اره اون یونگی بود رسما بدبخت شدم.
بچها ویسگون اجازه نمیده برای بقیش بقیشو شب یا فردا میذارم
پسرا درحال صبحونه خوردن:
ا/ت:سلام بنگتن بویززززز
پسرا:سلام ا/ت شی
کوک:دیر پاشدی خانم
ا/ت:دیشب خیلی دیر خوابم برد... بعدم خیلی خسته بودم:/ چیزه.. (پسرا میترسیدن ک ا/ت چیزی درباره حرفای دیشب یونگی بگه بخاطر همین با استرس داشتم ب ا/ت نگا میکردن)پسرا اتفاقی چیزی افتاده؟
پسرا:نه... بگو چی میخاستی بگی
ا/ت:خاسم ببینم یونگی کجاس
نامجون:عااا یونگی هنو خوابه... میتونی بیدارش کنی؟
ا/ت:باش
ا/ت در اتاق یونگیو زد*
یونگی:(با خابالویی)کیههههه://
ا/ت:منم.
یونگی:عا ا/ت تویی بیا..
ا/ت:نه نمیام چیزه... پسرا گفتن بیای صبحونه بخوری
یونگی:اوکی اومدم
5دیقه بعد..
تهیونگ:میگما یونگی هیونگ چرا نیومده هنووززززز؟
ا/ت:نمیدونم..
یونگی:اومدم.:/
ا/ت:بشین... راسی.. لیا رو یادتونه؟ از امریکا اومده سئول و میخاد بریم بار.. منم برم باهاش؟
(یونگی یکم اعصابش به هم ریخت)
یونگی:نه نرو..
کوک:به شرط اینکه یکیمون بیاد.. خطرناکه دوتا دختر 19 ساله بخوان برن بار
جیهوپ:کوک نکنه تو میخای بری؟؟
کوک:نه بابا کی گفته رو لیا کراشم؟
ا/ت:وااات؟کوک تو رو لیا کراشییی؟
کوک:نه بخدااا
ا/ت: بهش نمیگمممم
کوک:اوکی بابا اره روش کراشم://
ا/ت:یچی بگم ب کسی نگین ولی کوک لیا عم روت کراشه..
کوک:فانوسی؟
ا/ت:من هیچوقت دروغ نمیگم:))
عصر:
کوک ویو:
من و ته قرار شد با دخترا بریم ولی یونگی دوس داش بیاد ما هم بهش گفتیم نه ولی قرار شد دفعه بعد بیاد:/
این هیونگ مام لجباز..
پایان کوک ویو:
لیا:سلام عشقممممم(با ا/ته)
ا/ت:سلامممم... رفتی امریکا ادم شدیییی
لیا:گم*شو باو هنو همونم گاااو
ا/ت:عا همیشه همینجوری باش اخه نمیشناسمتتت
لیا:بریمممم
تو بار:
لیا:پسرا کو؟
ا/ت:ایناهاشون
20 دیقه بعد*
ا/ت ویو
داشتم با تهیونگ حرف میزدم چون لیا و کوک رفتن برقصن؛/ ک یهو..
تهیونگ:چیزه.. من برم یکم نوشیدنی بیارم.. چی میخوای؟
ا/ت:چیزی نمیخوام مرسی
ته رفت
منم روی صندلی نشستم(بچها نمد بار صندلی داره یا نه:/تصوری ک دارم از بار صندلی داره.)
ک یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم.
خواستم برگردم ک منو براید استایل بغل کرد برد بیرون
تهیونگ ویو:
من رفتم یکم نوشیدنی بیارم.. یکمم ابمیوه برا ا/ت گرفتم اومدم دیدم نیستش توی راهرو ی پسری رو دیدم ک ی دختریو براید استایل گرفته و داره میبرتش و دختره هم داره التماس میکنه... خواستم برم سمتشون دیدم نیستن
وایسا... نکنه اون دختره ا/ت باشه؟
بذار به یونگی خبر بدم...
یونگی ویو:
داشتیم با پسرا فیلم میدیدیم که یهو تهیونگ بهم زنگ زد...
چی؟
ا/ت رو بردن؟
تهیونگ سریع لوکیشنو برام فرستاد و منم رفتم.
ا/ت ویو
پسره عو*ضی...میخاست لباشو بذاره رو لبام ک با یه صدای بلند ازم فاصله گرفت
اره اون یونگی بود رسما بدبخت شدم.
بچها ویسگون اجازه نمیده برای بقیش بقیشو شب یا فردا میذارم
۱۰.۵k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.