لجباز جذاب P23
لجباز_جذاب P23
_خبب؟
+گفتم نه... میرم یه جایه دیگه شده همه چیرو به تهیونگ میگم..
_عههه خب برو بگو
+میگممم
_بگووو
+یاا میرم
_اون وقت من میگم همه چیرو تازه، چند تا دروغ هم اضافش میکنم تهیونگ دیگه نمیتونه حرف تو رو باور کنه..
+واقعا که...
_تصمیم باخودته
÷جونگ کوکککک
_زوود برو تو کمد (ودف)
÷اینجایی؟
_اوم
÷اینا چین؟
_کدوما هااا اونا چیزه... مال اجوماست
اجوماااااا
÷واقعا کاریش شده؟ چرا تو اتاق تو
_خودم بهش گفتم بیاد پاش یکم ضربه خورده میدونی که چقدر دوسش دارم جای مادرمه
÷عااا میدونم زن خوبیه
خبب من برم یه زنگ به ات بزنم ازش خبری نیست زوود میام..
_اتفاقا منم به ات همین الان زنگ زدم
گفت پیش آیو عه میدونستی؟
÷اره
_خب پس چی دوباره میخوای سرزنشش کنی؟
÷میدونی چیه از همون اولم این روی مخ من بوود شبا به پارتی باورت میشه یه دختر راهنماییی
_دیگه دروغ نگوو
÷پارتی با دوستاش بوود ولی چند تا پسر هم داشتن که خیلی رواعصابمن همونام اومدن تو مدرسه...
_جدی؟ اسمشون چیه؟
÷درست یادم نیست ولی با ات رفیق فابن..)
+اه حالا نمیگفتی هم نمیمردیی...
_چند تاین؟
÷چهار تا یکیشون که انگار دعوا کرده دیگه نیست اون سه تا هم تو مدرسه دیدمشون ولی تو کلاس هم نیستن چون خودم نخواستم
_خوبه عالیهههههه خبب بریم بازی؟
÷بریم
ــــــــــــــــ
+وااای نزدیک بوداااا
اخیششش
تهیونگ من فقط تو رو ببینم زندت نمیزارم همین الان اخههه
&خانووم چیزی نمیخواین؟
+نه
&پس من براتون شام رو میارم
+چیه؟
&سوپ با دوکبوکی
+خب پس دوکبوکی بیار
&براتون
+خوبه خوبه تو نگران نباش
&خانووم اقا ناراحت میشن
+وااا مگه چیکارمه؟
اصلا من شام نمیخوام نه سوپ میخورم نه دوکبوکی...
&نگید خوانوم.. اقا عصبانی میشن
+وااای اجومااا ول کن..
بگو سوپ خوردم..
&خانوم من الان میام...
ویو ات
وقتی که اجوما رفت پایین منم به دنبالش رفتم...
از پشت مبل رد شدم...
رسیدم سمت درر
که یهو ....
_خبب؟
+گفتم نه... میرم یه جایه دیگه شده همه چیرو به تهیونگ میگم..
_عههه خب برو بگو
+میگممم
_بگووو
+یاا میرم
_اون وقت من میگم همه چیرو تازه، چند تا دروغ هم اضافش میکنم تهیونگ دیگه نمیتونه حرف تو رو باور کنه..
+واقعا که...
_تصمیم باخودته
÷جونگ کوکککک
_زوود برو تو کمد (ودف)
÷اینجایی؟
_اوم
÷اینا چین؟
_کدوما هااا اونا چیزه... مال اجوماست
اجوماااااا
÷واقعا کاریش شده؟ چرا تو اتاق تو
_خودم بهش گفتم بیاد پاش یکم ضربه خورده میدونی که چقدر دوسش دارم جای مادرمه
÷عااا میدونم زن خوبیه
خبب من برم یه زنگ به ات بزنم ازش خبری نیست زوود میام..
_اتفاقا منم به ات همین الان زنگ زدم
گفت پیش آیو عه میدونستی؟
÷اره
_خب پس چی دوباره میخوای سرزنشش کنی؟
÷میدونی چیه از همون اولم این روی مخ من بوود شبا به پارتی باورت میشه یه دختر راهنماییی
_دیگه دروغ نگوو
÷پارتی با دوستاش بوود ولی چند تا پسر هم داشتن که خیلی رواعصابمن همونام اومدن تو مدرسه...
_جدی؟ اسمشون چیه؟
÷درست یادم نیست ولی با ات رفیق فابن..)
+اه حالا نمیگفتی هم نمیمردیی...
_چند تاین؟
÷چهار تا یکیشون که انگار دعوا کرده دیگه نیست اون سه تا هم تو مدرسه دیدمشون ولی تو کلاس هم نیستن چون خودم نخواستم
_خوبه عالیهههههه خبب بریم بازی؟
÷بریم
ــــــــــــــــ
+وااای نزدیک بوداااا
اخیششش
تهیونگ من فقط تو رو ببینم زندت نمیزارم همین الان اخههه
&خانووم چیزی نمیخواین؟
+نه
&پس من براتون شام رو میارم
+چیه؟
&سوپ با دوکبوکی
+خب پس دوکبوکی بیار
&براتون
+خوبه خوبه تو نگران نباش
&خانووم اقا ناراحت میشن
+وااا مگه چیکارمه؟
اصلا من شام نمیخوام نه سوپ میخورم نه دوکبوکی...
&نگید خوانوم.. اقا عصبانی میشن
+وااای اجومااا ول کن..
بگو سوپ خوردم..
&خانوم من الان میام...
ویو ات
وقتی که اجوما رفت پایین منم به دنبالش رفتم...
از پشت مبل رد شدم...
رسیدم سمت درر
که یهو ....
۱۱.۹k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.