لجباز جذاب P21
لجباز_جذاب P21
&: اقا مادرتون اومدن..
_چییی؟
+چیییی؟ بفرما مامانتم فهمیده...
_اهه... زوود باش برو..
+کجا برم؟
_برو توی اتاق من اونجا نمیره... بدووو
ویو ات
اه امشب چه شب گندی بشه....
این از مامان کوک و اینم از تهیونگ..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
&: همینجاست منم میرم وسایلتون رو بیارم...
+باشه...
وووییی عجب اتاقی داری توووو...!
خیلی قشنگه...!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مامان کوک: خوبه...!
_مامان گفتم که مشکلی بوود بهم زنگ بزن..
مامان کوک: نه مشکلی نبود اومدم ازت یه خبری بگیرم...
&: اقا دوستتون اومدن..
_عاا تهیونگه بگو بیاد...
&: بله
مامان کوک: خب تا موقعی که تو با دوستت حرف میزنی من میرم یه سر و برمیگردم. ـ
_مامان...
مامان کوک: چیه؟
_خسته ای یکم بشین..
مامان کوک: نه نیستم به اندازه کافی استراحت کردم... تو نگران خودت باش
&: اقا مهمونتون
÷سلام
_سلام
÷سفرت هوب بود؟
_اره عالی بوود!(ارههه چجوورممم😂😂)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داشتم از پنجره بیرون رو میدیدم که صدای یه نفر اومد.. انگار مامان کوک بود و داشتش میومد توی اتاق... منم رفتم توی کمد لباس....!
(کوک بدو نجاتش بده که... )
مامان کوک علامتش(§)
§خوبههه خوشم اومد.!
& بله خانووم پسرتون واقعا خیلی خوبه کار من هم کمتر شده...
§جدی؟ عالیه..
خبب لباساش هم مرطبه؟
&اره خانوم..
+جووون هر کییی دوست داری درو باز نکننننن کوککک میکشمتتت
_مامان؟ اینجاییی؟
§اره چیزی شده؟
_بابا زنگ زده
§عا راستی من باید برم خبب مرسی اجوما افرین
خب پسرم بای
_مواظب باش بای
اجووماا برو مطمئن و میره باشه؟
&چشم
_ات خوبی؟
+واایی داشتم خفه میشدم ...
تو گفتی نمیادتو اتاق..... نگفتی؟
_اره ولی نمیدونستم اینجوری میشه...
+ حالا من چیکار کنم.؟
_دستت..
+چی
_دستت خونریزی کرده...
&: اقا مادرتون اومدن..
_چییی؟
+چیییی؟ بفرما مامانتم فهمیده...
_اهه... زوود باش برو..
+کجا برم؟
_برو توی اتاق من اونجا نمیره... بدووو
ویو ات
اه امشب چه شب گندی بشه....
این از مامان کوک و اینم از تهیونگ..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
&: همینجاست منم میرم وسایلتون رو بیارم...
+باشه...
وووییی عجب اتاقی داری توووو...!
خیلی قشنگه...!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مامان کوک: خوبه...!
_مامان گفتم که مشکلی بوود بهم زنگ بزن..
مامان کوک: نه مشکلی نبود اومدم ازت یه خبری بگیرم...
&: اقا دوستتون اومدن..
_عاا تهیونگه بگو بیاد...
&: بله
مامان کوک: خب تا موقعی که تو با دوستت حرف میزنی من میرم یه سر و برمیگردم. ـ
_مامان...
مامان کوک: چیه؟
_خسته ای یکم بشین..
مامان کوک: نه نیستم به اندازه کافی استراحت کردم... تو نگران خودت باش
&: اقا مهمونتون
÷سلام
_سلام
÷سفرت هوب بود؟
_اره عالی بوود!(ارههه چجوورممم😂😂)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داشتم از پنجره بیرون رو میدیدم که صدای یه نفر اومد.. انگار مامان کوک بود و داشتش میومد توی اتاق... منم رفتم توی کمد لباس....!
(کوک بدو نجاتش بده که... )
مامان کوک علامتش(§)
§خوبههه خوشم اومد.!
& بله خانووم پسرتون واقعا خیلی خوبه کار من هم کمتر شده...
§جدی؟ عالیه..
خبب لباساش هم مرطبه؟
&اره خانوم..
+جووون هر کییی دوست داری درو باز نکننننن کوککک میکشمتتت
_مامان؟ اینجاییی؟
§اره چیزی شده؟
_بابا زنگ زده
§عا راستی من باید برم خبب مرسی اجوما افرین
خب پسرم بای
_مواظب باش بای
اجووماا برو مطمئن و میره باشه؟
&چشم
_ات خوبی؟
+واایی داشتم خفه میشدم ...
تو گفتی نمیادتو اتاق..... نگفتی؟
_اره ولی نمیدونستم اینجوری میشه...
+ حالا من چیکار کنم.؟
_دستت..
+چی
_دستت خونریزی کرده...
۱۴.۷k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.