رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت روشنک
#پارت_۲۱۴
_هنوز نمیتونم کنار بیام با این اوضاع!
شروین: فداسرت و معذرت میخوام! اما نمیتونم چیزیو عوض کنم! ترانه باور کن اگه میشد اگه میتونستم بیخیال همش میشدم چون تو با ارزش تر از همه اینایی!درد من پول نیست درد من این شهرت تو خلاف نیست من هیچی از این دم و دستگاه برام مهم نیست و فرقی ب حالم نمیکنه الان فقطو فقط دردم تویی!
بازم همون حس دلسوزی یا هر حس مزخرف دیگه ای اومد سراغم!
اشکم ریخت دیگه نمیشد
شروین متعجب نگام کرد : پرنسس نکن
من از گریه بدم میاد خوب میدونی
همینجوری ک اشکامو پاک میکرد حرف میزدو من اصلن نمیتونستم گوش کنم!
شروین: مرگ شروین بس کن!
سرمو بالا گرفتم
_ ببخشید!
شروین دستمو محکم گرفته بود:عزیزم بریم تو؟
دنبالش راه افتادم ...
داشتم پس میوفتادم ک خداروشکر اکثرا قصد رفتن کردن اخه لعنتیا ساعت 2 شبه هنو چن نفری ولکن نیستن! خسته ب شروین تکیه داده بودم اونم دستشو دورم حلقه کرد
شروین: خسته شدی؟
_اره
یکم بعد کسی اومد سمتمون و ی بسته کوچیک به شروین داد!!
شروین: لازم نبود بیاری! برای خودم نیست
پسره:و بازم همه رو متعجب میکنی!
شروین بالبخند ازش خدافظی کرد ب محض رفتن پسره سوال تو ذهنمو مطرح کردم
_منظورش چی بود؟!
شروین: الکلی و هستم اما درکمال تعجب معتاد نیستم!
_یعنی؟! ت...
شروین: بجز الکل ب چیزی اعتیاد ندارم خوشبختانه من استثناء این جمع م!
_عجب!
شروین: تو دیدی چیزی مصرف کنم؟
_همین یکار مونده اونم بکن!
شروین: تو منو دوسداری یا ازم بدت میاد؟!
_ازت خوشم میاد عاشق طرز برخورد و اخلاقتم خب؟ اما من توی ی خانواده معمولی بزرگ شدمو الان توان درک این کارات ازم خارجه!
شروین: خوشحال باشه کوکائین یا هرکوفتی نمیزنم فقط ی دمو دستگاه کوچیک ک بهش میگن دادو ستد همین!
_خیلی پرویی پسر،خیلی
خندید اومد نزدیک ببوستم ک خوشبختانه هیچ راه پس و پیشی نمونده! حداقل باید راضی باشم ک خودش سریع رفت عقبو بیخیال شد
تا کی میخوام فرار کنم موندم!...
حالو حوصله هیچی نداشتم منتظر شروین بودم ک اومد
شروین: عشقم خسته ای چشات داد میزنه خوابت میاد فردا حرف میزنیم خب؟!
سرمو تکون دادم اونم رفت بالا
وایساده بودم ک روشنک اومد
_چیشده
روشنک: هووف آرامشم نداریم ک شاهین مگه بیخیال میشه! بد پیله کرده بهم همون بهتر قراره شروین بفرستتش جایی چن وقت نیست راحتم! این خواهرسم برگرده بره خونشون اه
_باشه بریم خوابم میاد
روشنک: ترانه
_هوم؟
روشنک: بنظرم یکم بیشتر با شروین صمیمی شو!
دستمو بالا اوردم
_ ب این میگن حلقه نامزدی! از این صمیمی تر؟!
روشنک: شیدا بدجور نگات میکرد و با شروینم پچ پچ میکرد اصا من اشتباه کردم! تو داری خوب کاری میکنی!
_میرم پیشش!
روشنک: واقن؟!
_اره خب بذار من شیوه خودم درستش میکنم گفتم ک!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق #دخترونه
_هنوز نمیتونم کنار بیام با این اوضاع!
شروین: فداسرت و معذرت میخوام! اما نمیتونم چیزیو عوض کنم! ترانه باور کن اگه میشد اگه میتونستم بیخیال همش میشدم چون تو با ارزش تر از همه اینایی!درد من پول نیست درد من این شهرت تو خلاف نیست من هیچی از این دم و دستگاه برام مهم نیست و فرقی ب حالم نمیکنه الان فقطو فقط دردم تویی!
بازم همون حس دلسوزی یا هر حس مزخرف دیگه ای اومد سراغم!
اشکم ریخت دیگه نمیشد
شروین متعجب نگام کرد : پرنسس نکن
من از گریه بدم میاد خوب میدونی
همینجوری ک اشکامو پاک میکرد حرف میزدو من اصلن نمیتونستم گوش کنم!
شروین: مرگ شروین بس کن!
سرمو بالا گرفتم
_ ببخشید!
شروین دستمو محکم گرفته بود:عزیزم بریم تو؟
دنبالش راه افتادم ...
داشتم پس میوفتادم ک خداروشکر اکثرا قصد رفتن کردن اخه لعنتیا ساعت 2 شبه هنو چن نفری ولکن نیستن! خسته ب شروین تکیه داده بودم اونم دستشو دورم حلقه کرد
شروین: خسته شدی؟
_اره
یکم بعد کسی اومد سمتمون و ی بسته کوچیک به شروین داد!!
شروین: لازم نبود بیاری! برای خودم نیست
پسره:و بازم همه رو متعجب میکنی!
شروین بالبخند ازش خدافظی کرد ب محض رفتن پسره سوال تو ذهنمو مطرح کردم
_منظورش چی بود؟!
شروین: الکلی و هستم اما درکمال تعجب معتاد نیستم!
_یعنی؟! ت...
شروین: بجز الکل ب چیزی اعتیاد ندارم خوشبختانه من استثناء این جمع م!
_عجب!
شروین: تو دیدی چیزی مصرف کنم؟
_همین یکار مونده اونم بکن!
شروین: تو منو دوسداری یا ازم بدت میاد؟!
_ازت خوشم میاد عاشق طرز برخورد و اخلاقتم خب؟ اما من توی ی خانواده معمولی بزرگ شدمو الان توان درک این کارات ازم خارجه!
شروین: خوشحال باشه کوکائین یا هرکوفتی نمیزنم فقط ی دمو دستگاه کوچیک ک بهش میگن دادو ستد همین!
_خیلی پرویی پسر،خیلی
خندید اومد نزدیک ببوستم ک خوشبختانه هیچ راه پس و پیشی نمونده! حداقل باید راضی باشم ک خودش سریع رفت عقبو بیخیال شد
تا کی میخوام فرار کنم موندم!...
حالو حوصله هیچی نداشتم منتظر شروین بودم ک اومد
شروین: عشقم خسته ای چشات داد میزنه خوابت میاد فردا حرف میزنیم خب؟!
سرمو تکون دادم اونم رفت بالا
وایساده بودم ک روشنک اومد
_چیشده
روشنک: هووف آرامشم نداریم ک شاهین مگه بیخیال میشه! بد پیله کرده بهم همون بهتر قراره شروین بفرستتش جایی چن وقت نیست راحتم! این خواهرسم برگرده بره خونشون اه
_باشه بریم خوابم میاد
روشنک: ترانه
_هوم؟
روشنک: بنظرم یکم بیشتر با شروین صمیمی شو!
دستمو بالا اوردم
_ ب این میگن حلقه نامزدی! از این صمیمی تر؟!
روشنک: شیدا بدجور نگات میکرد و با شروینم پچ پچ میکرد اصا من اشتباه کردم! تو داری خوب کاری میکنی!
_میرم پیشش!
روشنک: واقن؟!
_اره خب بذار من شیوه خودم درستش میکنم گفتم ک!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق #دخترونه
۲۰.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.