رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت رادوین
#پارت_۲۱۳
همه تبریک گفتن بهمون و من فقط سرتکون میدادم
شیدا خندش گرفته بود : وای وای وای بلاخره هنگ کردن تورم دیدیم! مستر ریلکس
+خیلی دیوونه ای
شیدا: چیز جدیدی نیست اصلا بگو ببینم کی مث من اینجوری سوپرایزت کرده بود؟!
+اوم!انصافا هیچکی
لیوان مشروبو داد دستم: بسلامتی نامزدیمون
بالبخند ازش گرفتم : سلامتی تو!...
ترانه
متعجب کنار روشنک وایساده بودمو شروین سرگرم مهموناش بود
هنوزم تو بهت امشب بودم!
روشنک:نه بابا گویا اینا قراراشونو زودتر گذاشتن عمدا امشب اعلام میکنن نامزدیشونو
_مبارک باشه ب پا هم خاک شن
ان شاءالله شیداجون هدف یکی از همین اسحله ها شه! با ماشین عمدی زیرش بیارن هواپیماش سقوط کنه بره بدرک
روشنک مث بز میخندید!
روشنک: ماهورم ک دلت نمیاد بگی!
_اونم یکی عوضی تر ازشیدا!
روشنک: انصافا خوشگلن!
_کی؟
روشنک: شیدا، داداشش
ابروهامو دادم بالا
_شیدا خوشگله؟!
روشنک: اگ حسودیت نمیشه اره
بیتفاوت گفتم
_اره خوشگله!مبارکه شوهرش
خدا ببخشه ب پدر بچه های آیندش ک گه خورده با چشا خودم زندان رفتنشو ببینم!
شیدا: همه مدارک علیه شروین جان شماست فعلا! شیدا کاره ای نیست تقریبا! جز زندگی کردن با شروین
_خودت دیدی چجوری زد چندین نفرو کشت
روشنک بازم مث بز خندید : ببین جنبه شم نداری!البته اونجا رو نیگا بزار مرور خاطرات شه برات!
رد نگاهشو دنبال کردم
عه اینام چقد جلف بازی درمیارن بگیرین همو بخورین دیگه!
نگامو ازشون گرفتم چرا امشب نمیخواد تموم شه و باید بشینم و رد شدن خاطره هام باماهورو ک مث فیلم از جلوچشام میگذره تحمل کنم؟!
چشم چرخوندم تو سالن شروین نبود!
اینور اونورو نگا کردم نه نیست!
_شیدا شروین کو!؟
شیدا: نمیدونم
نگران رفتم بالا اونجام نبود! ترسیدم
تند تند اومدم پایین
شیدا: ترانه اروم باش حتما کار داره نگران نباش
ترسیده رفتم سمت حیاط دم در ورودی با یکی از محافظا حرف میزد
رفتم پیشش
شروین: عه ترانه چرا اینجوری اومدی بیرون رنگت چرا پریده خوبی؟
رو کرد به مرده : تو میتونی بری
_خب ترسیدم! چرا یهویی غیبت زد!
شروین خندید:نترس! اگه قرار باشه اینجوری بترسی ک دووم نمیاری بامن زندگی کنی!
اهی کشیدمو بابغض سرمو تکون دادم
_اره باید امادگی هرچیزیوداشته باشم لحظه ب لحظه
دستمو گرفت
شروین: مثلا اینکه یوقت بگن مردم!
دستمو کشیدم
_خیلی بیمزه ای
میخواستم برم ک جلوموگرفت
شروین:چشاشو ببین!میخوای گریه کنی؟برامن!!؟
بغلم کرد سرمو گذاشتم رو شونش
شروین:ببین پرنسسم میدونم دختر لوسی نیستی پس این حساسیت بخاطر دوست داشتنه یاچیزی شده!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #شیک #عشق #عاشقانه #جذاب #دخترونه #زیبا
همه تبریک گفتن بهمون و من فقط سرتکون میدادم
شیدا خندش گرفته بود : وای وای وای بلاخره هنگ کردن تورم دیدیم! مستر ریلکس
+خیلی دیوونه ای
شیدا: چیز جدیدی نیست اصلا بگو ببینم کی مث من اینجوری سوپرایزت کرده بود؟!
+اوم!انصافا هیچکی
لیوان مشروبو داد دستم: بسلامتی نامزدیمون
بالبخند ازش گرفتم : سلامتی تو!...
ترانه
متعجب کنار روشنک وایساده بودمو شروین سرگرم مهموناش بود
هنوزم تو بهت امشب بودم!
روشنک:نه بابا گویا اینا قراراشونو زودتر گذاشتن عمدا امشب اعلام میکنن نامزدیشونو
_مبارک باشه ب پا هم خاک شن
ان شاءالله شیداجون هدف یکی از همین اسحله ها شه! با ماشین عمدی زیرش بیارن هواپیماش سقوط کنه بره بدرک
روشنک مث بز میخندید!
روشنک: ماهورم ک دلت نمیاد بگی!
_اونم یکی عوضی تر ازشیدا!
روشنک: انصافا خوشگلن!
_کی؟
روشنک: شیدا، داداشش
ابروهامو دادم بالا
_شیدا خوشگله؟!
روشنک: اگ حسودیت نمیشه اره
بیتفاوت گفتم
_اره خوشگله!مبارکه شوهرش
خدا ببخشه ب پدر بچه های آیندش ک گه خورده با چشا خودم زندان رفتنشو ببینم!
شیدا: همه مدارک علیه شروین جان شماست فعلا! شیدا کاره ای نیست تقریبا! جز زندگی کردن با شروین
_خودت دیدی چجوری زد چندین نفرو کشت
روشنک بازم مث بز خندید : ببین جنبه شم نداری!البته اونجا رو نیگا بزار مرور خاطرات شه برات!
رد نگاهشو دنبال کردم
عه اینام چقد جلف بازی درمیارن بگیرین همو بخورین دیگه!
نگامو ازشون گرفتم چرا امشب نمیخواد تموم شه و باید بشینم و رد شدن خاطره هام باماهورو ک مث فیلم از جلوچشام میگذره تحمل کنم؟!
چشم چرخوندم تو سالن شروین نبود!
اینور اونورو نگا کردم نه نیست!
_شیدا شروین کو!؟
شیدا: نمیدونم
نگران رفتم بالا اونجام نبود! ترسیدم
تند تند اومدم پایین
شیدا: ترانه اروم باش حتما کار داره نگران نباش
ترسیده رفتم سمت حیاط دم در ورودی با یکی از محافظا حرف میزد
رفتم پیشش
شروین: عه ترانه چرا اینجوری اومدی بیرون رنگت چرا پریده خوبی؟
رو کرد به مرده : تو میتونی بری
_خب ترسیدم! چرا یهویی غیبت زد!
شروین خندید:نترس! اگه قرار باشه اینجوری بترسی ک دووم نمیاری بامن زندگی کنی!
اهی کشیدمو بابغض سرمو تکون دادم
_اره باید امادگی هرچیزیوداشته باشم لحظه ب لحظه
دستمو گرفت
شروین: مثلا اینکه یوقت بگن مردم!
دستمو کشیدم
_خیلی بیمزه ای
میخواستم برم ک جلوموگرفت
شروین:چشاشو ببین!میخوای گریه کنی؟برامن!!؟
بغلم کرد سرمو گذاشتم رو شونش
شروین:ببین پرنسسم میدونم دختر لوسی نیستی پس این حساسیت بخاطر دوست داشتنه یاچیزی شده!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #شیک #عشق #عاشقانه #جذاب #دخترونه #زیبا
۱۶.۱k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.