مقصد نامعلوم
مقصد نامعلوم
پارت26
ارسلان:رسیدیم
تلفنم زنگ خورد
ارسلان:بله
بابای ار:تا نیم ساعت دیگه منو و عموت اینا اونجاییم
ارسلان:یعنی چی آخه مگه قرار نبود هفته دیگه باشه
بابای ارسلان:زنگ زد گفت سوپرایزتون کردیم
ارسلان:اههههه نیومده دردسراشون شروع شد حیلی خب
ارسلان:شنیدی که متین
متین:به به
ارسلان:پوزخندی زدم بچه ها بیاین
دیانا:بله
متین:قضیه رو گفتیم
رضا:تا آخرش هستیم
ارسلان:مرسی
دین دین صدای ایفون
امدن
هستی:سلام پسر عمو....با عشوه
همه سلام کردن ولی ارسلان فقط با کنایه جوابشون رو میداد
فرزاد:چطوری پسر عمو ایشون کیه اشاره به دیانا
ارسلان:دوستمه ولی دیگه سوال نپرس چون زایه میشی
عمو ار:این چه وعض مهمون نوازی هست ارسلان
بابای ار:من عذر خواهی میکنم به ارسلان چشم غره رفت
هستی:از کی خدمه رفیق آدم میشه ...با عشوه
ارسلان:از دیانا معلوم بود بغض کرده
به تو هیچ ربطی نداره
بعدم دیانا خدمه نیست محض اطلاعت
دیانا:یه پوزخند زدم و گفتم لقب های خودتو به من نده
کل نگاه فرزاد رو من بود دیگه حرصم داشت در میومد
ارسلان:کلا فرزاد نگاهش رو دیانا بود دیگه عصبی شده بودم اصلا من چرا عصبی شدم
هوفففففف دیوونه شدم
دیانا:تو صورت من چیزی میبینید
فرزاد:جز زیبایی نه
دیانا:دیگه کم کم داشتم عصبی میشدم دیگه سکوت نکردم......
پارت26
ارسلان:رسیدیم
تلفنم زنگ خورد
ارسلان:بله
بابای ار:تا نیم ساعت دیگه منو و عموت اینا اونجاییم
ارسلان:یعنی چی آخه مگه قرار نبود هفته دیگه باشه
بابای ارسلان:زنگ زد گفت سوپرایزتون کردیم
ارسلان:اههههه نیومده دردسراشون شروع شد حیلی خب
ارسلان:شنیدی که متین
متین:به به
ارسلان:پوزخندی زدم بچه ها بیاین
دیانا:بله
متین:قضیه رو گفتیم
رضا:تا آخرش هستیم
ارسلان:مرسی
دین دین صدای ایفون
امدن
هستی:سلام پسر عمو....با عشوه
همه سلام کردن ولی ارسلان فقط با کنایه جوابشون رو میداد
فرزاد:چطوری پسر عمو ایشون کیه اشاره به دیانا
ارسلان:دوستمه ولی دیگه سوال نپرس چون زایه میشی
عمو ار:این چه وعض مهمون نوازی هست ارسلان
بابای ار:من عذر خواهی میکنم به ارسلان چشم غره رفت
هستی:از کی خدمه رفیق آدم میشه ...با عشوه
ارسلان:از دیانا معلوم بود بغض کرده
به تو هیچ ربطی نداره
بعدم دیانا خدمه نیست محض اطلاعت
دیانا:یه پوزخند زدم و گفتم لقب های خودتو به من نده
کل نگاه فرزاد رو من بود دیگه حرصم داشت در میومد
ارسلان:کلا فرزاد نگاهش رو دیانا بود دیگه عصبی شده بودم اصلا من چرا عصبی شدم
هوفففففف دیوونه شدم
دیانا:تو صورت من چیزی میبینید
فرزاد:جز زیبایی نه
دیانا:دیگه کم کم داشتم عصبی میشدم دیگه سکوت نکردم......
۱.۱k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.