پارت82
#پارت82
فرشید محکم آرنجش را به پهلوی روزبه کوبید.
روزبه با دستش ، پهلویش را گرفت.
_چته وحشی؟؟؟
ارام گفت:
_توچته؟؟؟ چرا تو فکری؟
روزبه نگاهش را به چشمان مهرزاد دوخت.
دلش میخواست جلو برود .
یعقه اش را بگیرد و بگوید:
_ببین ! مهری بغلم بود!!!!
آرومه آروم !
بدون اینکه جیغ بزنه ! یا بهم بگه عوضی ...
اما فقط توانست خیره نگاهش کند.
نگاهش را به زور از مهرزاد گرفت و به فرشید دوخت.
+زدی ک فقط اینو بگی؟
فرشید_نه...!!!
بینی اش را به روزبه نزدیک کرد ...
_بو چی میدی؟!
ابروهایش بالاپرید و با تعجب فرشید را نگاه کرد.
روزبه_وا؟ چه بویی!؟
فرشید_عطر!
روزبه_خو عطر زدم ! تو نمیزنی؟
فرشید دهانش را به گوش روزبه نزدیک کرد:
_چرا میزنم ! ولی نه عطر زنونه!
بیا برو لباست رو عوض کن .
انگار که سطل آب یخی را روی کل هیکلش خالی کرده باشند.
آب دهانش را قورت داد.
و تند تند پلک زد،
دستی به گردنش کشید و خودش را به آن راه زد.
شایان_پیشنهاداتتون رو بریزید وسط ببینم چ خاکی به سرمون باید بزنیم؟
ماهان_پیشنهاد واسه چی؟
شایان_واسه اینکه الان چیکارکنیم؟
شاهرخ_شام ک خوردیم، بریم بکپیم دیگ!
مهسا_بریم جنگل!
الناز هینی کشید و فرشید با تعجب نگاهش کرد.
شاهرخ_چیییی میگی تو ؟؟؟
مهسا_مهری ک محاله نیاد!!!
مهری باشه ، روزبه جرئت داره نیاد؟
عاطفه و فرشیدم ک راهی جز اومدن ندارن.
ماهانم ک خواهر فداش شه همیشه پایس ! می مونه شما چهارتا...
روزبه از جایش بلند شد.
روبه بچه ها گفت :
_هرچی اکثریت گفت ، واسه من فرقی نمیکنه !
به فرشید نگاهی انداخت و به طرف اتاقش راه افتاد.
شاهرخ_کجا حالا؟!
روزبه_میام الان...
....
فرشید محکم آرنجش را به پهلوی روزبه کوبید.
روزبه با دستش ، پهلویش را گرفت.
_چته وحشی؟؟؟
ارام گفت:
_توچته؟؟؟ چرا تو فکری؟
روزبه نگاهش را به چشمان مهرزاد دوخت.
دلش میخواست جلو برود .
یعقه اش را بگیرد و بگوید:
_ببین ! مهری بغلم بود!!!!
آرومه آروم !
بدون اینکه جیغ بزنه ! یا بهم بگه عوضی ...
اما فقط توانست خیره نگاهش کند.
نگاهش را به زور از مهرزاد گرفت و به فرشید دوخت.
+زدی ک فقط اینو بگی؟
فرشید_نه...!!!
بینی اش را به روزبه نزدیک کرد ...
_بو چی میدی؟!
ابروهایش بالاپرید و با تعجب فرشید را نگاه کرد.
روزبه_وا؟ چه بویی!؟
فرشید_عطر!
روزبه_خو عطر زدم ! تو نمیزنی؟
فرشید دهانش را به گوش روزبه نزدیک کرد:
_چرا میزنم ! ولی نه عطر زنونه!
بیا برو لباست رو عوض کن .
انگار که سطل آب یخی را روی کل هیکلش خالی کرده باشند.
آب دهانش را قورت داد.
و تند تند پلک زد،
دستی به گردنش کشید و خودش را به آن راه زد.
شایان_پیشنهاداتتون رو بریزید وسط ببینم چ خاکی به سرمون باید بزنیم؟
ماهان_پیشنهاد واسه چی؟
شایان_واسه اینکه الان چیکارکنیم؟
شاهرخ_شام ک خوردیم، بریم بکپیم دیگ!
مهسا_بریم جنگل!
الناز هینی کشید و فرشید با تعجب نگاهش کرد.
شاهرخ_چیییی میگی تو ؟؟؟
مهسا_مهری ک محاله نیاد!!!
مهری باشه ، روزبه جرئت داره نیاد؟
عاطفه و فرشیدم ک راهی جز اومدن ندارن.
ماهانم ک خواهر فداش شه همیشه پایس ! می مونه شما چهارتا...
روزبه از جایش بلند شد.
روبه بچه ها گفت :
_هرچی اکثریت گفت ، واسه من فرقی نمیکنه !
به فرشید نگاهی انداخت و به طرف اتاقش راه افتاد.
شاهرخ_کجا حالا؟!
روزبه_میام الان...
....
۱.۵k
۳۱ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.