پارت83
#پارت83
فرشید در ماشین را باز کرد و پیاده شد.
_اینجا دیگ کجاست ، آوردنمون روزبه؟
سرش را بالا گرفت و به بلندی درختان اطرافش چشم دوخت.
باد سردی آمد و موهایش را تکان داد .
در خودش مچاله شد و آرام و یواشکی ، با خودش گفت :
+وای چه ترسناکه...
اَه اَه...
عاطفه نزدیک فرشید ایستاد.
_آخییی ، کوچولو ، بپا هاپو نخورت...
فرشید برگشت و نگاهش کرد.
+چی میگی تو؟!
عاطفه خندید و کف دست هایش را روبه صورت فرشید به هم
کوبید و باخنده گفت :
_ترسو ، ترسو.
فرشید به سمتش نیم خیز شدـ
+کی گفته من می ترسم!
عاطفه با خنده بلندی از فرشید دور شد و بلند گفت :
_نیازس نیست بگی ، از صورتت معلومه!
فرشید_صورتم گ..ه خورد ، خوبه؟!!!
عاطفه خندید و گفت :
_نه دیگ ، فایده نداره.
روزبه کنارش ایستاد .
شانه هایش را بالا انداخت وگفت:
_صورت هم مگه گ..ه میخوره؟؟؟
فرشید نگاهش به سمت عاطفه بود.
عاطفه برایش زبون در می آورد و با چشم و ابرو تهدیدش می کرد.
فرشید دستش را بالا برد و تهدید وار گفت :
+بگی من میدونم تو عاطی!
عاطفه_هیچ کاری نمیتونی بکنی .مهری_چی شده؟
روزبه_نمیدونم ، ولی هرچی هست ، باعث شده که فرشید با صورتش ، گ...ه بخوره!
مهری_ایییییی ، چندش ، حالم بهم خورد .
فرشید_چرت نگید بابا...
روزبه_تو داری چرت میگی !آخه کی با صورتش گ...ه..
فرشید عصبی گفت:
+بس بس بس!!!
عاطفه_حرص نخور ! اگه پسر خوبی باشی و کارایی که میگم رو بکنی ! قول میدم بین خودمون باشه.
فرشید سرش را تکان داد .
روزبه_اشکال نداره داداش، بزار عاطفه بگه ، ما گوشامونو می گیریم.
فرشید_بی مزه.
...
فرشید در ماشین را باز کرد و پیاده شد.
_اینجا دیگ کجاست ، آوردنمون روزبه؟
سرش را بالا گرفت و به بلندی درختان اطرافش چشم دوخت.
باد سردی آمد و موهایش را تکان داد .
در خودش مچاله شد و آرام و یواشکی ، با خودش گفت :
+وای چه ترسناکه...
اَه اَه...
عاطفه نزدیک فرشید ایستاد.
_آخییی ، کوچولو ، بپا هاپو نخورت...
فرشید برگشت و نگاهش کرد.
+چی میگی تو؟!
عاطفه خندید و کف دست هایش را روبه صورت فرشید به هم
کوبید و باخنده گفت :
_ترسو ، ترسو.
فرشید به سمتش نیم خیز شدـ
+کی گفته من می ترسم!
عاطفه با خنده بلندی از فرشید دور شد و بلند گفت :
_نیازس نیست بگی ، از صورتت معلومه!
فرشید_صورتم گ..ه خورد ، خوبه؟!!!
عاطفه خندید و گفت :
_نه دیگ ، فایده نداره.
روزبه کنارش ایستاد .
شانه هایش را بالا انداخت وگفت:
_صورت هم مگه گ..ه میخوره؟؟؟
فرشید نگاهش به سمت عاطفه بود.
عاطفه برایش زبون در می آورد و با چشم و ابرو تهدیدش می کرد.
فرشید دستش را بالا برد و تهدید وار گفت :
+بگی من میدونم تو عاطی!
عاطفه_هیچ کاری نمیتونی بکنی .مهری_چی شده؟
روزبه_نمیدونم ، ولی هرچی هست ، باعث شده که فرشید با صورتش ، گ...ه بخوره!
مهری_ایییییی ، چندش ، حالم بهم خورد .
فرشید_چرت نگید بابا...
روزبه_تو داری چرت میگی !آخه کی با صورتش گ...ه..
فرشید عصبی گفت:
+بس بس بس!!!
عاطفه_حرص نخور ! اگه پسر خوبی باشی و کارایی که میگم رو بکنی ! قول میدم بین خودمون باشه.
فرشید سرش را تکان داد .
روزبه_اشکال نداره داداش، بزار عاطفه بگه ، ما گوشامونو می گیریم.
فرشید_بی مزه.
...
۲.۲k
۳۱ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.