عشق ویرانگر۲ _پارت۱۵_۲۵ لایک

وقتی چشمام باز کردم افتاده بودم و دست و پام بسته بود تو همون خونه متروکه بود به ساعتم نگاه کردم از ۹:۳۰ نشون میداد داد زدم
_کمککک
در باز شد چند نفر اومدن تو یکی که جلوی همشون راه میرفت شروع کرد
؟به به جناب سرگرد بیدار شدین
برگشت سمت اون ادماش و با پوزخند ادامه داد
؟خوبه قبل مرگ دوباره زنش بهوش اومد
چی میگفت ؟داد زدم
_چی میگی حرو.مزا.ده
؟ای واییییی شنیدین اقای پلیس؟....راستی جناب سرگرد چه زن و بچه خوشگلی دارین شنیدم یهو زنتون برگشته چقدر خوشحال شدم دخترتون چقدر نازه خیلی باادب و خوشگل و بانمک چقدر حیف که که باباش تو بودی مگه نه جناب سرگرد فقط باید تو کار من دخالت نمیکردی چجوری تونستی بابای خودتو بفرستی زندان
_جای ادمایی مثل تو واون همنجاست
؟بلهههه بلههه شما درست میفرمایید همونجوری که جای ادمای مثل تو زنو بچت زیر خاکه؟
_خفه شو اشغال عوضی
با تموم وجودم داد میزدو نگران ات بودم نگران سنا
_ولم کن قول میدم برات تخفیف بگیرم
؟نه اقای کیم نمیخواد زحمت بکشی ما خودمون بلدیم فقط باید یه سروسامونی به زندگی تو بدیم
_میگم ولم کن حرو.مز‌.اده ولم کن باید برم
؟کجا ؟پیش زنت؟بزی هم فرقی نداره اون به هر حال میمیره وایستا وایستا نکنه نکنه واقعا فکر کردی اون دختر سرطان داره اره ؟ابله ولی خوب شد به نفع من بزار برات توضیح بدم ات دختر خوشگلیه اگه به خاطر تو نبود حتما عروسم میشد
_خفه شو
؟وایستا وایستا بزار ادامه بدم اون بدبخت موقع تصادف واقعا من دروغ نگفتم مرده بود ولی برگشت بعدشم با کمک دکتر و امپولایی که زد مثل جنازه شد فرستادیمش جای تو ولی اگه دقت کنی اون روز چقدر کارکنان عجله داشتن زود بردنش و خاکسترش کردن
به اینجا که رسید بلند خندید اسبی مثل دیونه ها خودمو تکون میدادم تا دستام باز بشه چاقویی که همیشه تو جیبم بود و تلاش میکرد درش بیارم ولی با دقت به حرفایاون گوش میکردم
؟ولی خاکستر نشد به جاش بردمش بیمارستان باید خیلی. ممنونم باشی خیلیییی بلاخره زنتو نجات دادم یک سال نگهش داشتم و مواظبش بودم تا بیاد پیشت برام مهم نبود که یادش بیاد یا نه باباشو پیدا کردم؟نهه اون فقط یکی از زیردستام بود ولی خوب خوب کارم و راه انداخت (پوزخند)بلاخره ات اومد اونجا ولی اقای کیم به خاطر اون شب معذرت میخوام اون شب نمیخواستم یعنی اصلا خبر نداشتم که اونجوری زنتو زدن و فرستادمش گوشه بیمارستان خیالت راحت تنبیهش کردم اخه نباید هنوز میمرد هنوز باید نفس میکشید ولی دیگه تا الان زیادی نفس کشیده بسه دیگه اون بدبخت فقط یه ضعف کوچولو داشت ولی خوب فرصت خوبی بود میتونستم بودن هیچ اشتباهی بدون اینکه بعدا برام مشکلی پیش میاد خوب عمله دیگه تو عملم اومدن از در اتاق عمل پنجاه پنجاس مثلا بیمار نتونه ...
دیدگاه ها (۴)

عشق ویرانگر۲ _پارت۱۶

عشق ویرانگر۲

عشق ویرانگر۲

سناریو درخواستی وقتی دوست دخترشونی و میری حموم

خون آشام من My vampire 🦇 part19 لوری: دوست پسرم ات: خب به عن...

دو پارتی از چان: (وقتی که اون.....)ات:کاملا ترسیده بودم و گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط