اربابکیم
#ارباب_کیم ♣️
#پارت_30
+اینو گفت و بعدش منو محکم بغل کرد و خوابید.
..
حدود یه ساعت همینطوری توی بغلش بودم که صدای اومدن پرستار رو شنیدم و از بغل در اومد.
پرستار رفت بالای سر جین و صداش زد.
پرستار:آقای کیم بیدار شید غذاتون رو آوردم.
£ باشه بیدار شدم.
پرستار:خانم هوانگ
+بله
پرستار: لطفاً بعد از اینکه غذاشون رو خوردن این قرص رو بهشون بدید.
+باشه
پتو رو کشیدم روی تهیونگ و رفتم روی صندلی کنار جین نشستم.
£ تهیونگ کی اومد؟
+همین یکی دو ساعت پیش.
£ معلومه خیلی خستشه.
+اره
میتونی غذا بخوری
£اره
+جین خواست غذا بخوره که یه دفعه شکمش درد اومد و به خودش پیچید.
+خوبی(نگران)
£زیاد نه
+میخوای بهت غذا بدم؟
£اما اگه تهیو.....
+اشکالی نداره توهم جای داداش بزرگم
ادامه دارد................♣️
#پارت_30
+اینو گفت و بعدش منو محکم بغل کرد و خوابید.
..
حدود یه ساعت همینطوری توی بغلش بودم که صدای اومدن پرستار رو شنیدم و از بغل در اومد.
پرستار رفت بالای سر جین و صداش زد.
پرستار:آقای کیم بیدار شید غذاتون رو آوردم.
£ باشه بیدار شدم.
پرستار:خانم هوانگ
+بله
پرستار: لطفاً بعد از اینکه غذاشون رو خوردن این قرص رو بهشون بدید.
+باشه
پتو رو کشیدم روی تهیونگ و رفتم روی صندلی کنار جین نشستم.
£ تهیونگ کی اومد؟
+همین یکی دو ساعت پیش.
£ معلومه خیلی خستشه.
+اره
میتونی غذا بخوری
£اره
+جین خواست غذا بخوره که یه دفعه شکمش درد اومد و به خودش پیچید.
+خوبی(نگران)
£زیاد نه
+میخوای بهت غذا بدم؟
£اما اگه تهیو.....
+اشکالی نداره توهم جای داداش بزرگم
ادامه دارد................♣️
- ۴.۹k
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط