رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
part28
.....اون .....آهنگی
بود که سول یی برای
تولدم آماده کرده بود.....
زود وارد اتاق شدم .....
دیدم سول یی اونجا نشسته
و داره آهنگ روز تولدمو
میخونه.....اما اون چرا
دیگه گوشاش وز وز نمیکرد؟
همونطور که داشت میخوند
چشمام آب افتاد.
لعنت بهش.چرا دارم
گریه میکنم؟......
آهنگ تموم شد و چشماشو
باز کرد.
&تو....تو واقعا تونستی:).....
سول یی ویو:
چشمامو باز کردم.
هیونگ اوپا با سهون و
شیومین اونجا بودن.
&تو....تو واقعا تونستی
سول یی:).......
خودمم ماتم برده بود.
واقعا تونستم انجامش بدم .
- من....من تونستم....
و از جام بلند شدم و پریدم
هوا ولی گیتار که روی
پام بود افتاد روی زمین و
خورد به انگشت پام.....:/
- آخ.....
€سول یی .....خوبی؟....
آرومتر خب.مگه مجبوری.
- اینو ولش کن.من واقعا
تونستم.
و همشون بغل کردم......
- خب میخوام همتونو به
به جشن گروهی دعوت کنم .....
به حساب من ...دوکبوکی و
سوجو چطوره؟
&€عالیه...پس یعنی دیگه
از کمپانی نمیری؟
- معلومه که نه .......دیگه یاد
گرفتم چطوری بخونم که
گوشام وز وز نکنن.
&الکل رو هم بهش اضافه کن.
-حتما....به بقیه هم خبر
بدین.
€باشه....
داشتیم از اتاق تمرین در میومدیم
که رئیس کمپانیمون از راه
رسید.
×سول یی بیا.........
این داستان ادامه دارد..........🌹
part28
.....اون .....آهنگی
بود که سول یی برای
تولدم آماده کرده بود.....
زود وارد اتاق شدم .....
دیدم سول یی اونجا نشسته
و داره آهنگ روز تولدمو
میخونه.....اما اون چرا
دیگه گوشاش وز وز نمیکرد؟
همونطور که داشت میخوند
چشمام آب افتاد.
لعنت بهش.چرا دارم
گریه میکنم؟......
آهنگ تموم شد و چشماشو
باز کرد.
&تو....تو واقعا تونستی:).....
سول یی ویو:
چشمامو باز کردم.
هیونگ اوپا با سهون و
شیومین اونجا بودن.
&تو....تو واقعا تونستی
سول یی:).......
خودمم ماتم برده بود.
واقعا تونستم انجامش بدم .
- من....من تونستم....
و از جام بلند شدم و پریدم
هوا ولی گیتار که روی
پام بود افتاد روی زمین و
خورد به انگشت پام.....:/
- آخ.....
€سول یی .....خوبی؟....
آرومتر خب.مگه مجبوری.
- اینو ولش کن.من واقعا
تونستم.
و همشون بغل کردم......
- خب میخوام همتونو به
به جشن گروهی دعوت کنم .....
به حساب من ...دوکبوکی و
سوجو چطوره؟
&€عالیه...پس یعنی دیگه
از کمپانی نمیری؟
- معلومه که نه .......دیگه یاد
گرفتم چطوری بخونم که
گوشام وز وز نکنن.
&الکل رو هم بهش اضافه کن.
-حتما....به بقیه هم خبر
بدین.
€باشه....
داشتیم از اتاق تمرین در میومدیم
که رئیس کمپانیمون از راه
رسید.
×سول یی بیا.........
این داستان ادامه دارد..........🌹
۱.۵k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.