☆رمان سایه مرگبار☆
☆رمان سایه مرگبار☆
part5
اقای جانگ به میسو گفت: ممنونم، ممنون که ابروی مدرسه شینهوا رو نگه داشتی!
جشن تموم شد و همه دوباره برگشتن سر کلاس درس(کار مدرسه ما بعد از اینکه زنگ اول جشن داشتیم!!!! 🥲)
{بعد از مدرسه}
وونیونگ: بچه ها حالا که میسو هست نظرتون چیه که بریم کیمیچی بخوریم؟
هاری: شرمنده بچه ها من به مامانم قول دادم بعد از مدرسه تو کارای خونه کمکش کنم!!
جو بو آه: من میام! اشکالی نداره یکم دیر برسم خونه!
هه سو منم میام!
وونیونگ: میسو توچی؟ حالا که برنده شدی نمیای جشن بگیریم؟
میسو: چی؟! اره اره میام!
وونیونگ داد زد: پس بزن بریم! کیمچی ما داریم میایم!!!!!(نویسنده: وضعیت ما ایرانیا وقتی میریم کره تا برای اولین بار کیمیچی بخوریم 😂😂😂)
هه سو: هی! وونیونگ! یکم اروم تر مگه چند ساله کیمچی نخوردی؟؟!!
همه میخندن و میرن به مغازه ای که اون نزدیکی هست!!
هیچ شرطی نداریم ولی اگه خوشت اثمد لایک کن و کامنت بزار 🥺🥺🥺🥺💜🥲
#رمان_سایه_مرگبار
part5
اقای جانگ به میسو گفت: ممنونم، ممنون که ابروی مدرسه شینهوا رو نگه داشتی!
جشن تموم شد و همه دوباره برگشتن سر کلاس درس(کار مدرسه ما بعد از اینکه زنگ اول جشن داشتیم!!!! 🥲)
{بعد از مدرسه}
وونیونگ: بچه ها حالا که میسو هست نظرتون چیه که بریم کیمیچی بخوریم؟
هاری: شرمنده بچه ها من به مامانم قول دادم بعد از مدرسه تو کارای خونه کمکش کنم!!
جو بو آه: من میام! اشکالی نداره یکم دیر برسم خونه!
هه سو منم میام!
وونیونگ: میسو توچی؟ حالا که برنده شدی نمیای جشن بگیریم؟
میسو: چی؟! اره اره میام!
وونیونگ داد زد: پس بزن بریم! کیمچی ما داریم میایم!!!!!(نویسنده: وضعیت ما ایرانیا وقتی میریم کره تا برای اولین بار کیمیچی بخوریم 😂😂😂)
هه سو: هی! وونیونگ! یکم اروم تر مگه چند ساله کیمچی نخوردی؟؟!!
همه میخندن و میرن به مغازه ای که اون نزدیکی هست!!
هیچ شرطی نداریم ولی اگه خوشت اثمد لایک کن و کامنت بزار 🥺🥺🥺🥺💜🥲
#رمان_سایه_مرگبار
۱.۱k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.