p³
p³
When you were an employee..
یهو در باز شد و رومو برگردوندم
دیدم یونگیه..
همونجا خشکم زده بودو مهمونشم بغل دستش بود
یونگی:این جا چه خبرهععع ا.ت چه غلطیی کردیییی
(مهمون یونگی اسمش میسانگ بود)
میسانگ:اقای مین فکر کنم سرتون شلوغه پسمن میرم
یونگی:چی چی نه نه این همکارم یکم دست و پا چلفیته
میسانگ:اخه من نمیتونم توجاهای شلوغ بمونم ببخشید
یونگی:میتونیم بریمیه اتاق دیگه
میسانگ:نه متشکرم
میسانگ خم شد و خداحافظی کرد و رفت
یونگیدستاش رو سرش بود ونشست کف زمین
یونگی:نه نه این امکان نداره نباید اینجوری میشد نباید....
ا.ت:ریی..
یونگی:خفه شوو همش تقصیر توعهه میدونی اصن اون کیبودددد؟(داد)
ا.ت:نه...
یونگی:اگه اینجارو پلمپ کننن همش تقضیر توعه زندت نمیزارممممم
(از زبون ا.ت)
چیزی نداشتم بگم
از وقتی فهمیدم یارو کی بود دیگه فاتحم خوندس و نمیتونم این شغل و داشته باشم...
(زمان حال)
یونگی با عصبانیت از جاش پاشد پروندمو داد دستم
یونگی:گمشو از اینجا برو
ا.ت:ج.. بران میکنم
یونگی:گمشوووو برووو اینجا
..
وقتی یونگی این حرف هارو میزد اشک تو چشام جمع شد و با دویدن از اتاقش خارج شذم بدون اهمیت به همکارام وسایلمو جمع کردم واز شرکت خارج شدم
(از زبون یونگی)
نمیدونم چیکار کنمم
اون مهمون ویژه بود اونو از دست دادم میترسم اینجارو پلمپ کنم ولی اون دختره هم کم اذیتم نمیکرد اون کارش خوب بود و کارارو درست انجام میداد دختر ارومی بودولی بشدتت دست وپا چفلتی اینو یاد نامجون میوفتم
ولی بهتر که اخراجش کردم بره یه جا دیگه کار کنه به هیچ وجه نباید برش گردونی خر نمیشم بهتر خودمه تا شرکت واز دست ندم یجوری اینجارو درس میکنم
(زبون ا.ت)
انقدر گریه کرده بودم هیچ جارو نمیدیدم و مستقیم رفتم خونه وخودمو پرت کردم رو تخت
ا.ت: چیکار کنممم هققق دیگه کجا برم کار پیدا کنم برم نوکر بقیهبشم؟جوری کهیونگی ازمکار میکشید مگهنوکرش بودممم اینجارو تمیز کن قهوه بیار فلان بیار برو اونجا بیا اینجا اههه
خسته شدمممم میرم یه جا بهتر کار پیدا میکنم
الان یکم میخوام فردا صبح میرم کار پیدا میکنمگرفتم خوابیدم
(پرش زمانی فردا صبح)
ادامه دارد....
When you were an employee..
یهو در باز شد و رومو برگردوندم
دیدم یونگیه..
همونجا خشکم زده بودو مهمونشم بغل دستش بود
یونگی:این جا چه خبرهععع ا.ت چه غلطیی کردیییی
(مهمون یونگی اسمش میسانگ بود)
میسانگ:اقای مین فکر کنم سرتون شلوغه پسمن میرم
یونگی:چی چی نه نه این همکارم یکم دست و پا چلفیته
میسانگ:اخه من نمیتونم توجاهای شلوغ بمونم ببخشید
یونگی:میتونیم بریمیه اتاق دیگه
میسانگ:نه متشکرم
میسانگ خم شد و خداحافظی کرد و رفت
یونگیدستاش رو سرش بود ونشست کف زمین
یونگی:نه نه این امکان نداره نباید اینجوری میشد نباید....
ا.ت:ریی..
یونگی:خفه شوو همش تقصیر توعهه میدونی اصن اون کیبودددد؟(داد)
ا.ت:نه...
یونگی:اگه اینجارو پلمپ کننن همش تقضیر توعه زندت نمیزارممممم
(از زبون ا.ت)
چیزی نداشتم بگم
از وقتی فهمیدم یارو کی بود دیگه فاتحم خوندس و نمیتونم این شغل و داشته باشم...
(زمان حال)
یونگی با عصبانیت از جاش پاشد پروندمو داد دستم
یونگی:گمشو از اینجا برو
ا.ت:ج.. بران میکنم
یونگی:گمشوووو برووو اینجا
..
وقتی یونگی این حرف هارو میزد اشک تو چشام جمع شد و با دویدن از اتاقش خارج شذم بدون اهمیت به همکارام وسایلمو جمع کردم واز شرکت خارج شدم
(از زبون یونگی)
نمیدونم چیکار کنمم
اون مهمون ویژه بود اونو از دست دادم میترسم اینجارو پلمپ کنم ولی اون دختره هم کم اذیتم نمیکرد اون کارش خوب بود و کارارو درست انجام میداد دختر ارومی بودولی بشدتت دست وپا چفلتی اینو یاد نامجون میوفتم
ولی بهتر که اخراجش کردم بره یه جا دیگه کار کنه به هیچ وجه نباید برش گردونی خر نمیشم بهتر خودمه تا شرکت واز دست ندم یجوری اینجارو درس میکنم
(زبون ا.ت)
انقدر گریه کرده بودم هیچ جارو نمیدیدم و مستقیم رفتم خونه وخودمو پرت کردم رو تخت
ا.ت: چیکار کنممم هققق دیگه کجا برم کار پیدا کنم برم نوکر بقیهبشم؟جوری کهیونگی ازمکار میکشید مگهنوکرش بودممم اینجارو تمیز کن قهوه بیار فلان بیار برو اونجا بیا اینجا اههه
خسته شدمممم میرم یه جا بهتر کار پیدا میکنم
الان یکم میخوام فردا صبح میرم کار پیدا میکنمگرفتم خوابیدم
(پرش زمانی فردا صبح)
ادامه دارد....
۱.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.