p⁴
p⁴
When you were an employee...
(پرش زمانی فردا صبح)
(ویو ا.ت)
ساعت ۱۲ونیم حاضر شدم و رفتم دنبال کار
اولین جایی که رفتم رستوران بود
داخل رستوران شدم
یه نفر:جانم بفرمایید
ا.ت:شما کارمند نیاز ندارید؟
یه نفر:نه
ا.ت:ممنون
از رستوران خارج شدم و رفتم داخل یه بغالی شدم
فروشنده:سلام بفرمایید
ا.ت: شما کارمند نیاز ندارید؟
فروشنده:نه
ا.ت:ممنون
از بغالی خارج شدم
حدود ۳۰ تا جا رفتم وهیججا کار پیدا نکردم مونده بودم چیکار کنم
تنها جایی که میتونستم بمونم اون شرکتی بود که اخراج شده بودم
سرمو گذاشتم رو فرمون ماشین و گریه کردم
ساعت ۸ شب بود که گوشیم زنگ خورد
گوشیمو برداشتم دیدم بهترین دوستم میا هست
جواب دادم
میا:سلامم پارککیی
ا.ت:سلام
میا:چرا صدات گرفته؟
ا.ت: هیچی
میا:بخاطر اون قضیست
ا.ت: بخدا هیچی نیست
میا: میزنم اون یارو رو جرر میدم
ا.ت:میگمهیچی نیستتتت
میا:خب باشه حالا پاچه نگیر
ا.ت:چی میخوای
میا: خواستم بگممیای بار
ا.ت:بار همیشگی؟
میا:اره
ا.ت:کی؟
میا:همین الان
ا.ت:تواونجایی؟
میا: اره
ا.ت:کسی پیشتم هست؟
میا:اره
ا.ت:کیا پیشتن؟
میا:جونگ سوک و لینا و مینا
ا.ت:جونگ سوکم هست جیغغغغغ
میا:رو ابفونه ها
ا.ت:شت باش الان میام
میا:باش منتظرتم
تماس و قطع کردم و به سمت بال حرکت کردم
بعد نیمساعت رسیدم و وارد بار شدم میا برام دست تکون داد و رفتم سمتش و به همه سلام کردم
جونگ سوک:پس خوشحالی که من اینجام
ا.ت:خفهه شو
(نویسنده: جونگ سوک کراش ا.ت بود)
همه:خندیدن
کارمند اونجا:چی میل دارید
ا.ت:یه ۵ تا ویسکی لطفا
لینا:چه خبرهع
ا.ت:زیاد نییستس کههه
لینا:/
ویسکی هامونو آوردن و بزای هم خاطره تعریف میکردیم ومیخندیدیم
(انگار نه انگار از کارم اخراج شدم)
ا.ت: بچه ها من میرم دستشویی
مینا:باش برو
رفتم تو دستشویی
و تو اینه داشتم موهامو درست میکردم و که یهو....
(ادامه دارد)
کامنت نمیخواید بزارید وازم حمایت کنید؟؟😭
به حمایت کردن ۲ ثانبع زمان نمیبره:(
When you were an employee...
(پرش زمانی فردا صبح)
(ویو ا.ت)
ساعت ۱۲ونیم حاضر شدم و رفتم دنبال کار
اولین جایی که رفتم رستوران بود
داخل رستوران شدم
یه نفر:جانم بفرمایید
ا.ت:شما کارمند نیاز ندارید؟
یه نفر:نه
ا.ت:ممنون
از رستوران خارج شدم و رفتم داخل یه بغالی شدم
فروشنده:سلام بفرمایید
ا.ت: شما کارمند نیاز ندارید؟
فروشنده:نه
ا.ت:ممنون
از بغالی خارج شدم
حدود ۳۰ تا جا رفتم وهیججا کار پیدا نکردم مونده بودم چیکار کنم
تنها جایی که میتونستم بمونم اون شرکتی بود که اخراج شده بودم
سرمو گذاشتم رو فرمون ماشین و گریه کردم
ساعت ۸ شب بود که گوشیم زنگ خورد
گوشیمو برداشتم دیدم بهترین دوستم میا هست
جواب دادم
میا:سلامم پارککیی
ا.ت:سلام
میا:چرا صدات گرفته؟
ا.ت: هیچی
میا:بخاطر اون قضیست
ا.ت: بخدا هیچی نیست
میا: میزنم اون یارو رو جرر میدم
ا.ت:میگمهیچی نیستتتت
میا:خب باشه حالا پاچه نگیر
ا.ت:چی میخوای
میا: خواستم بگممیای بار
ا.ت:بار همیشگی؟
میا:اره
ا.ت:کی؟
میا:همین الان
ا.ت:تواونجایی؟
میا: اره
ا.ت:کسی پیشتم هست؟
میا:اره
ا.ت:کیا پیشتن؟
میا:جونگ سوک و لینا و مینا
ا.ت:جونگ سوکم هست جیغغغغغ
میا:رو ابفونه ها
ا.ت:شت باش الان میام
میا:باش منتظرتم
تماس و قطع کردم و به سمت بال حرکت کردم
بعد نیمساعت رسیدم و وارد بار شدم میا برام دست تکون داد و رفتم سمتش و به همه سلام کردم
جونگ سوک:پس خوشحالی که من اینجام
ا.ت:خفهه شو
(نویسنده: جونگ سوک کراش ا.ت بود)
همه:خندیدن
کارمند اونجا:چی میل دارید
ا.ت:یه ۵ تا ویسکی لطفا
لینا:چه خبرهع
ا.ت:زیاد نییستس کههه
لینا:/
ویسکی هامونو آوردن و بزای هم خاطره تعریف میکردیم ومیخندیدیم
(انگار نه انگار از کارم اخراج شدم)
ا.ت: بچه ها من میرم دستشویی
مینا:باش برو
رفتم تو دستشویی
و تو اینه داشتم موهامو درست میکردم و که یهو....
(ادامه دارد)
کامنت نمیخواید بزارید وازم حمایت کنید؟؟😭
به حمایت کردن ۲ ثانبع زمان نمیبره:(
۲.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.