یک نفر هست که در کنج دلم جا دارد

یک نفر هست که در کنج ِدلم جا دارد
که دلش مثل ِدلم وسعت ِدریا دارد

یک نفر که نفسم بند ِنفسهایش شد
خبر از حال ِمن ِواله و شیدا دارد

گونه اش سُرخ تر از سیب ِبهشتی باشد
یادگاریست که از حضرت ِحوّا دارد

از لب ِغنچه ی او قند و شکر میریزد
دلم از کنج ِلبش بوسه تمنّا دارد

گیسوانش به سیاهی و بلندی چون شب
که نشان از شب طولانی ِیلدا دارد

ماه از صورت ِماهش به خدا حیران است
چهره ای سبزه به سر سبزی ِصحرا دارد

رنگ ِچشمان ِقشنگش به عسل زد طعنه
عسلش خاصیتی معجزه آسا دارد

قد و بالاش به مانند ِصنوبر زیبا
همچنان سرو ِسُهی، قامت رعنا دارد

این همه گفتم و گفتم که بدانید اینرا
یک نفر هست که در کنج ِدلم جا دارد!!
دیدگاه ها (۱)

آن که سودا زده چشم تو بوده است منم و آن که از هر مژه صد چشمه...

شوقی به جهانم نیست،دیدی که چِهاکردیحرفی به زبانم نیست،عمرم ب...

دوباره می سرایمت تو را که شاعرانه ایبهانه می کند دلم تو را ک...

یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدیآهی که از آیینه غباری بزدایداز گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط