یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی

یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی
آهی که از آیینه غباری بزداید

از گریه ى بر خویشتن و خنده ى دشمن
جانکاه تر، آهی ست که از دوست برآید

کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغی ست که از من برباید

با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید



#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۳)

دوباره می سرایمت تو را که شاعرانه ایبهانه می کند دلم تو را ک...

یک نفر هست که در کنج ِدلم جا داردکه دلش مثل ِدلم وسعت ِدریا ...

اگر دنیا خزان گردد ... اسیر غم نمی گردم ...زمین هم آسمان گرد...

اى كاش كه مهتاب شبم روى تو باشدظلمتكده ام سلسله موى تو باشدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط