همه چیز از آن شب شروع شد

👈 همه چیز از آن شب شروع شد
بخش دوم 2️⃣

🔹 دیگر حسابی گیج شده بودم، با وجود آن همه سابقه‌ تبلیغ دینی در داخل و خارج کشور، تا کنون نشنیده بودم که حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) شخصاً از کسی دعوت کرده باشد که به دیدارش بیاید، آن هم از یک جوان مسیحی کانادایی!
ادامه دادم:
ـ شما ایشان را دیده‌اید؟
ـ بله سه یا چهار بار.
این دیگر برایم باور کردنی نبود، از این رو پرسیدم:
ـ یعنی شما با چشمان خودتان علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را دیده‌اید؟!
ـ بله دیده‌ام، البته در عالم رویا.
ـ یعنی اگر الان او را ببینید می‌شناسید؟
ـ بله، البته.
🔹 موضوع دیگر خیلی جالب شده بود، از او خواهش کردم چند دقیقه‌ای وقتش را به من بدهد و با هم در کناری بنشینیم و صحبت کنیم، او هم قبول کرد، کم کم داشت هیجان بر من غلبه می‌کرد!!
ضربان قلم تند‌تر شده بود، پرسیدم:

ـ ممکن است نحوه‌ آشنا شدنتان با آقای علی‌بن موسی الرضا(ع) را از اول و به طور کامل برای من بیان کنید؟

ـ بله، البته. یک شب داشتم در یکی از خیابان‌های شهر تورنتو قدم می‌زدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کرده‌اند و رفت و آمد زیادی در آنجا صورت می‌گیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا رفت و آمد می‌کردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم جلو و سؤالاتی کردم.

👈 معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن مذهبی برپا است .

ادامه دارد ...

#صالح_ادیب
دیدگاه ها (۴)

👈 همه چیز از آن شب شروع شد بخش سوم3️⃣🔸 وارد شد...

👈 همه چیز از آن شب شروع شد بخش چهارم4️⃣😍 من ...

داستان جوانی کانادایی که بدست عنایت آقا امام رضا "ع" شیعه شد...

خانم‌هایی که با استفاده از «جعبه‌ حریم شخصی»‏ ‏ سعی دارند ما...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

﷽ 📣📣📣📣📣⚫️گلایه ی بسیار سنگین سیدالشهدا علیه السلام از زائران...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط