فیک چند پارتی جونگ کوک
فیک چند پارتی جونگ کوک
وقتی ماشین میاد از رو سگ کوچولوت کاسپِر رد میشه پارت ۲
از زبان ات
صورتشو نزدیک صورتم برد لبامون تو چند میلی متری هم بودن فهمیدم می خواد ببوستشون که رومو کردم اون طرف
ات: خجالت نمیکشی؟ ما دوتا بچه داریم جلوشون زشته
جونگ کوک یه لبخند شیطانی گوشه ی لبش نشست به بم و کاسپر یه نگاه کوچیکی انداخت بعد دوباره به چشمام نگاه کرد و گفت: بچه هامون؟ اومم لیدی جئون دلت بچه میخواد نه؟ نگران نباش همین امشب... نه صبر کن نکنه حتماً بخاطر اینم شب حتماً باید بم و کاسپر رو ببریم خونه ی مامانم تا یکم با هم خلوت کنیم
یعنی الان مثلاً مسخرم کرد؟ تیکه بهم انداخت؟
جونگ کوک یدفه چشماشم شیطانی شد و بهم نگاه کرد و گفت: خب امشب کاسپر و بمو تو دامپزشکی میزاریم که بیشتر تحت نظارت باشن بعد باهم میریم خونه و کار خودمونو شروع می کنیم
لب پایینی مو گاز گرفتم و گفت: یااااا کوکی خجالت بکش اصلا بیا سریع کاسپر رو ببریم دامپزشکی بعد در مورد این مسئله باهم حرف می زنیم
خواستم ازش جدا شم که محکم تر منو گرفت و چسبوندم به بدنش در مقابلش مثل یه بچه گربه ی بی آزار بودم
جونگ کوک سرشو فرو برد نزدیک گوشم و زمزمه کرد: یادت نره که از اولش بهت هشدار دادم که قراره هر روز هفته و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه رو باهم باشیم اگه یادت رفته دوباره یادت می اندازم
از خجالت گونه هام داغ شده بود سریع از بغلش جدا شدم
ات: عهههه کوکی بسه دیگه انقدر اذیتم نکن
جونگ کوک: تو داری منو اذیت میکنی تا الآنم برو خداروشکر کن که بهش عمل نکردم وگرنه میدونستی الان باید مثل مادر بزرگم رو ویلچر نشسته باشی نتونی دیگه تا آخر عمر راه بری
یه پوزخندی گوشه ی لبم نشست و با غرور گفتم: پس شما هم دیگه تا آخر عمر باید رو تخت دراز بکشین چون دیگه براتون کمری نمی مونه
جونگ کوک: پس اون موقع دیگه برات بدتر میشه چون باید تو هم رو تخت با من باشی
از حرص یه نفس کلافه ای دادم بیرون و تق تق با پاشنه های بلند کفشم راه می رفتم چندبار نزدیک بود سُر بخورم و بیوفتم رو زمین ولی این تنها نشونه ی من بود که بگم از دستش عصبانینم
پرش زمانی تا دامپزشکی
از زبان ات
کاسپر رو بردیم پیش دکتر معاینش کرد و گفت که باید براش یه جفت پیدا کنیم وگرنه آب افسردگی و تنهایی میمیره منم دیدم اوضاع بخیمه به جونگ کوک گفتم هرکه سریعتر براش یه جفت پیدا کنه که با هم باشن
وقتی تو مطب بودیم جونگ کوک دم گوشم آروم گفت: ما باید بگردیم تا جفت مون پیدا شه اون وقت کاسپر دختره ی یک ماهه باید سه سوت شوهر براش پیدا شه
آروم زیر لب گفتم: جونگ کوک میشه ساکت شیییی اگه براش جفت پیدا نشه میمیره اینو میفهمی؟
جونگ کوک که ظاهراً بهش خیلی برخورد گفت: اون وقف بیبی گرل من یه شب به من پا نمیده
وقتی ماشین میاد از رو سگ کوچولوت کاسپِر رد میشه پارت ۲
از زبان ات
صورتشو نزدیک صورتم برد لبامون تو چند میلی متری هم بودن فهمیدم می خواد ببوستشون که رومو کردم اون طرف
ات: خجالت نمیکشی؟ ما دوتا بچه داریم جلوشون زشته
جونگ کوک یه لبخند شیطانی گوشه ی لبش نشست به بم و کاسپر یه نگاه کوچیکی انداخت بعد دوباره به چشمام نگاه کرد و گفت: بچه هامون؟ اومم لیدی جئون دلت بچه میخواد نه؟ نگران نباش همین امشب... نه صبر کن نکنه حتماً بخاطر اینم شب حتماً باید بم و کاسپر رو ببریم خونه ی مامانم تا یکم با هم خلوت کنیم
یعنی الان مثلاً مسخرم کرد؟ تیکه بهم انداخت؟
جونگ کوک یدفه چشماشم شیطانی شد و بهم نگاه کرد و گفت: خب امشب کاسپر و بمو تو دامپزشکی میزاریم که بیشتر تحت نظارت باشن بعد باهم میریم خونه و کار خودمونو شروع می کنیم
لب پایینی مو گاز گرفتم و گفت: یااااا کوکی خجالت بکش اصلا بیا سریع کاسپر رو ببریم دامپزشکی بعد در مورد این مسئله باهم حرف می زنیم
خواستم ازش جدا شم که محکم تر منو گرفت و چسبوندم به بدنش در مقابلش مثل یه بچه گربه ی بی آزار بودم
جونگ کوک سرشو فرو برد نزدیک گوشم و زمزمه کرد: یادت نره که از اولش بهت هشدار دادم که قراره هر روز هفته و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه رو باهم باشیم اگه یادت رفته دوباره یادت می اندازم
از خجالت گونه هام داغ شده بود سریع از بغلش جدا شدم
ات: عهههه کوکی بسه دیگه انقدر اذیتم نکن
جونگ کوک: تو داری منو اذیت میکنی تا الآنم برو خداروشکر کن که بهش عمل نکردم وگرنه میدونستی الان باید مثل مادر بزرگم رو ویلچر نشسته باشی نتونی دیگه تا آخر عمر راه بری
یه پوزخندی گوشه ی لبم نشست و با غرور گفتم: پس شما هم دیگه تا آخر عمر باید رو تخت دراز بکشین چون دیگه براتون کمری نمی مونه
جونگ کوک: پس اون موقع دیگه برات بدتر میشه چون باید تو هم رو تخت با من باشی
از حرص یه نفس کلافه ای دادم بیرون و تق تق با پاشنه های بلند کفشم راه می رفتم چندبار نزدیک بود سُر بخورم و بیوفتم رو زمین ولی این تنها نشونه ی من بود که بگم از دستش عصبانینم
پرش زمانی تا دامپزشکی
از زبان ات
کاسپر رو بردیم پیش دکتر معاینش کرد و گفت که باید براش یه جفت پیدا کنیم وگرنه آب افسردگی و تنهایی میمیره منم دیدم اوضاع بخیمه به جونگ کوک گفتم هرکه سریعتر براش یه جفت پیدا کنه که با هم باشن
وقتی تو مطب بودیم جونگ کوک دم گوشم آروم گفت: ما باید بگردیم تا جفت مون پیدا شه اون وقت کاسپر دختره ی یک ماهه باید سه سوت شوهر براش پیدا شه
آروم زیر لب گفتم: جونگ کوک میشه ساکت شیییی اگه براش جفت پیدا نشه میمیره اینو میفهمی؟
جونگ کوک که ظاهراً بهش خیلی برخورد گفت: اون وقف بیبی گرل من یه شب به من پا نمیده
۲۵.۲k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.