هالمونی ایگو چقدر تو مهربونی اسمت چیه

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }
𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁵
.
.
هالمونی : ایگو چقدر تو مهربونی ، اسمت چیه ؟
ملودی : وای ببخشید خودمو معرفی نکردم ، چوی ملودی هستم
هالمونی : ملودی ، باشگاه مختلته و زیرزمینه با اسناسور برو
ملودی : ممنونم ، فعلا
دستی تکون داد ، به سمت اسانسور رفتم و طبقه زیرزمین رو زدم و منتظر موندم . با خودم فکر کردم ، وقتی بهشون میگی پولدار بهشون برمیخوره ، توی زندگی عادی آدم باشگاه پیدا نمیکنه اونوقت اینجا باشگاه دارن ، اونم توی خوابگاه . آسانسور رسید و وارد باشگاه شدم و بیشتر از قبل تعجب کردم ، وسایل برقی زیادی داشتن و از هرکدوم چندتا ، متراج باشگاه هم زیاد بود ، و عجیب ترش ، مختلط بود؟
یک میز اول باشگاه بود که مسئول باشگاه روش نشسته بود ، با دیدنم بلند شد
: سلام خانم ، اولین باره که میاید؟
سری تکون دادم
ملودی : سلام ، بله اولین باریه که اومدم
باشگاه نسبتا خلوت بود ، دو تا پسر و یه دختر بودن
: خوش اومدید ، میتونم اسمتون رو برای ثبت نام بدونم؟
نگاهمو از تجهیزات گرفتم و به مرد کنارم دادم
ملودی : اوه ، بله چوی ملودی هستم
: خوشبختم ، حمام و سرویس بهداشتی انتهایِ سالن هست ، نوشیدنی ها هم رایگانه میتونید استفاده کنید
سرمو تکون دادم
ملودی : خیلی ممنون
به سمت تردمیل رفتم و روی دور عادی گذاشتم تا یکم ضربان قلبم رو بالا ببرم و بعد ورزش رو شروع کنم .
< 40 minutes later >
به ساعت نگاه کردم ، باید کم کم میرفتم . بعد از سرد کردن حوله ای برداشتم و به سمت حموم رفتم .
وقتی حموم کردنم تموم شد لباس هامو پوشیدم و به سمت آسانسور رفتم و طبقه سلف رو زدم
هنوز هیچکس نیومده بود ؛ بشقاب و قاشق و چاپستیک برداشتم و سمت سلف رفتم و یکم غذا برای خودم کشیدم که یهو سرو کله داهی با صدای بلندش پیدا شد
داهی : دخترههههههه‌یِ عقل کللللل چرا بدون من اومدییییی
نگاه تموم کارکنای سلف بهش جمع شد و بلافصله لپاش گل انداخت ، سریع بشقابشو برداشت و از غذا پر کرد و نشست کنارم و اروم گفت
داهی : ببین آدمو مجبور میکنی چطوری رفتار کنه
همونطوری که غذامو میخوردم جوابشو دادم
ملودی : به من چه تو عادت کردی بلند حرف بزنی . بعدشم رفته بودم باشگاه ، فکرم نمیکردم بیدار باشی
کش موشو روی سرش محکم کردو همونزوری که چاپستیکش رو دست میگرفت با آرنجش به دستم زد
داهی : اوهههه کی حوصله باشگاه داره این موقع صبح ، بعدشم ، فکرش رو بکن منم آدم سخر خیزیم
باهم خندیدیم و همونطوری که اون از دیشب حرف میزد و من بهش گوش میکردم به غذا خوردن ادامه دادیم ، سلف داشت کم کم پر میشد و ما غذامونو تموم کردیم و رفتیم بیرون . داهی خودشو با لپتاب و فیلماش سرگرم میکرد و من با کتابام ، درسای فردا رو چک کردم و شروع کردم به نگاه کردن به کتابا ، اولین درس از هر کتاب رو خوندم و یه سری نکات اضافی ازشون یادداشت کردم و چندتا تست توی کتاب کار زدم ؛ تقریبا نزدیکایِ ناهار بود و صدای گریه داهی داشت دیوونم میکرد . کتاب هارو بستم و توی کتبخونه گذاشتم
ملودی : تا چند دقیقه دیگه یا سکوت میکنی یا خودم ساکتت میکنم
چند لحظه ساکت شد و حتی صدای فیلمم نیومد ، یهو صدای آرومی گفت
داهی : چشم
برگشتم و نگاش کردم ، میخواستم ببینم چی شده که اینقدر مودب شده ؛ با چشمای درشت شده و ترسیده به چشمام نگاه کردو همونطوری که پشت متکا سنگر گرفته بود گفت
داهی : یهو عین مدیر جئون صحبت کردی.. چرا اینقدر جدی شدی؟
.
.
.
.
غلط املایی چیزی بود بیانه 🧚🏻‍♀️💞
من که عاشق شماره اتاق ملودیم ، شما چی ؟😔😔😔😔
دیدگاه ها (۰)

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁶..نتونستم خنده‌مو کنترل کنم ، ب...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁷. .دوباره نگاهم کردداهی : لازمه...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁴..وقتی در اتاق رو باز کردم متوج...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ³..درحالی که مطمئن نبودم اون قرا...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ²..درحالی که پیاده و چمدون به دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط