سناریو اسکیز
سناریو اسکیز
(وقتى برادرتن و تو ۱۳ سالته و بدون اجازشون میرى بيرون و ساعت ۳ شب برمیگردی خونه ) پارت ۲
#درخواستی
*چانگبین* : توی مدرسه برات قلدری میکردن به خاطر همین اکثر دیر میرسیدی خونه و برای اینکه چانگبین بهت شک نکنه بهش گفته بود معلم برات کلاس تقویتی ریاضی گذاشته و مجبوری تا ساعت ۹ شب تو مدرسه باشی
اون عوضیا خیلی اذیتت میکردن و تو چند باری به مدیر اسمشونو داده بودی ولی چون اونا خانوادشون خیلی ثروتمند بودن و به مدیر پول داده بودن تا کاری به دختراشون نداشته باشه مدیر حرفاتو ایگنور میکرد ،دوباره با مشت محکمی که به دلت خورد خون بالا آوردی و بی جون روی زمین افتاده بودی امروز چون به یکیشون گفته بودی هر*زه بشدت کتکت زده بودن کل بدنت زخمی و کبود بود بعد از قهقه ای که اون ۳ تا دختر زدن از اون کوچه ی خلوت رفتن و تورو تنها گذاشتن با پاهای زخمی به سمت خونتون رفتی و وقتی درو باز کردی دیگ جونی برات نموند و خودتو توی بغل چانگبین رها کردی با نگرانی ازت پرسید خوبی ولی تو نتونستی جوابی بهش بدی بعد از چند ساعت که حالت بهتر شد همه چیزو برای چانگبین تعریف کردی که اونم رفت دخل اون ۳ تا دخترو اورد و تورو از اون مدرسه به یجای دیگ منتقل کرد
*هیونجین* : با هیونجین دعوای بدی داشتی و بخاطر همین خونه رو ترک کرده از دعوایی که با هیون داشتی ۳ ساعت میگذشت الان ساعت ۳ شب بود و تو بخاطر حرفایی که از اون شنیده بودی هنوز داشتی بی هدف قدم برمیداشتی و گریه میکردی و هیون هم همینجوری پشت سر هم باهات تماس میگرفت و تو تماساشو ایگنور میکردی دیگ احساس کردی باید برگردی خونه و انقدر نگرانش نکنی بعد از ۳۰ مین به خونه رسیدی و درو با کلید باز کردی که یکدفعه با احساس بدن کسی که تورو توی آغوش گرفت سرتو به بالا آوردی و هیونو دیدی که داشت گریه میکرد و پشت سر هم ازت عذرخواهی میکرد
_ببخشید ا.ت هق هق من نباید به عنوان برادر بزرگ ترت اون حرفارو بهت میزدم هق هق
آروم دسستو به سمت موهاش بردی و شروع به نوازش کردن موهاش کردی
+هیششش هیونجینا اشکال نداره منم زیاد حرفای خوبی بهت نزدم منو ببخش
_ دیگ بدون اجازم بیرون نرو خیلی نگران میشم
+باشه باشه
ادامه پست بعدیه
(وقتى برادرتن و تو ۱۳ سالته و بدون اجازشون میرى بيرون و ساعت ۳ شب برمیگردی خونه ) پارت ۲
#درخواستی
*چانگبین* : توی مدرسه برات قلدری میکردن به خاطر همین اکثر دیر میرسیدی خونه و برای اینکه چانگبین بهت شک نکنه بهش گفته بود معلم برات کلاس تقویتی ریاضی گذاشته و مجبوری تا ساعت ۹ شب تو مدرسه باشی
اون عوضیا خیلی اذیتت میکردن و تو چند باری به مدیر اسمشونو داده بودی ولی چون اونا خانوادشون خیلی ثروتمند بودن و به مدیر پول داده بودن تا کاری به دختراشون نداشته باشه مدیر حرفاتو ایگنور میکرد ،دوباره با مشت محکمی که به دلت خورد خون بالا آوردی و بی جون روی زمین افتاده بودی امروز چون به یکیشون گفته بودی هر*زه بشدت کتکت زده بودن کل بدنت زخمی و کبود بود بعد از قهقه ای که اون ۳ تا دختر زدن از اون کوچه ی خلوت رفتن و تورو تنها گذاشتن با پاهای زخمی به سمت خونتون رفتی و وقتی درو باز کردی دیگ جونی برات نموند و خودتو توی بغل چانگبین رها کردی با نگرانی ازت پرسید خوبی ولی تو نتونستی جوابی بهش بدی بعد از چند ساعت که حالت بهتر شد همه چیزو برای چانگبین تعریف کردی که اونم رفت دخل اون ۳ تا دخترو اورد و تورو از اون مدرسه به یجای دیگ منتقل کرد
*هیونجین* : با هیونجین دعوای بدی داشتی و بخاطر همین خونه رو ترک کرده از دعوایی که با هیون داشتی ۳ ساعت میگذشت الان ساعت ۳ شب بود و تو بخاطر حرفایی که از اون شنیده بودی هنوز داشتی بی هدف قدم برمیداشتی و گریه میکردی و هیون هم همینجوری پشت سر هم باهات تماس میگرفت و تو تماساشو ایگنور میکردی دیگ احساس کردی باید برگردی خونه و انقدر نگرانش نکنی بعد از ۳۰ مین به خونه رسیدی و درو با کلید باز کردی که یکدفعه با احساس بدن کسی که تورو توی آغوش گرفت سرتو به بالا آوردی و هیونو دیدی که داشت گریه میکرد و پشت سر هم ازت عذرخواهی میکرد
_ببخشید ا.ت هق هق من نباید به عنوان برادر بزرگ ترت اون حرفارو بهت میزدم هق هق
آروم دسستو به سمت موهاش بردی و شروع به نوازش کردن موهاش کردی
+هیششش هیونجینا اشکال نداره منم زیاد حرفای خوبی بهت نزدم منو ببخش
_ دیگ بدون اجازم بیرون نرو خیلی نگران میشم
+باشه باشه
ادامه پست بعدیه
۵.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.