Love with die

Love with die
part 23
*
کوک: یکم استراحت کن میام..
ا/ت: من هوشیارم بیب..( همون ویس ضعیف )
کوک: اوو خب پس استراحت کن دیگه
ا/ت: بمون..میخوام بمونی
کوک: خیلی خب باشع
ا/ت: بعد از اینکه بهتر شدم بریم؟
کوک: نه!..دکتر گفته باید حداقل یک روز بمونی
ا/ت: جونگ‌کوک..نه..جونگ‌کوک!
کوک: عزیزم چاره ای نیست
ا/ت: عشقم خواهش میکنم..
کوک: دکتر گفته بیماری قلبی داری خانوم..چیزی که از من قایم کرده بودی؟
ا/ت: نگو قایم کردم..یادم نبود
کوک: تو که هیچ چیز یادت نیست!
ا/ت: چون مغزم مغز ماهیه
کوک: آفرین بهت :/
ا/ت: من میخوام برم بیرون..
کوک: نوچ.‌.
ا/ت: خواهش
کوک: نوچ
ا/ت:لطفا
کوک: یک روز فقط..الان ساعت 5 عه قول میدم فردا بریم
ا/ت:...
کوک: بهت قول میدم
ا/ت: خیلی خب😒
کوک: از دستش گرفتم و پیشونیش رو‌بوسیدم*
ا/ت:دستتت نزنن به سرمم..درد میکنهه😭
کوک: باشع باشه دست نمیزنم*
ا/ت: نگفتم ول کن که گفتم به سرمم دست نزن..
کوک؛ دستشو بوسیدم*
ا/ت: دلم برای کوشولو هام تنگ شد..
کوک: الان نمیتونی بغلشون کنی فردا کلی باهم بازی می‌کنیم خب؟
ا/ت: اوکی
*شب موقع خواب*
ا/ت: کوک بیرون اتاق روی صندلی ها خوابیده بود..یک لحظه اومد و گفت میره پیش بچه ها و میاد و منم باشع ای گفتم و رفت.‌از صدای آسانسور فهمیدم که رفت ولی یکی دیگه آوند اتاق..اون بکهیون بود*
ا/ت: کوککک...کوکککک
بکهیون: عع؟.. اون‌یکی آسانسور کوک بود؟.. چه حیف ممکنه این صحنه رو‌ از دست بدع
ا/ت: کار تو بود!....میدونم که تصادف میدونم که کار تو بود..
بکهیون: دست زدن*.. آفریننده.. الان هم بفرما دسر تو بخور..در آوردن چاقو*.. دلم میخواد به کوک نشون بدم بچه هاشو کدوم قسمت بدنت کاشته بود!
ا/ت: ترس*
دیدگاه ها (۲)

Love with die Part 24*ویو کوک*قبل از اینکه در آسانسور بسته ش...

Love with die Part ۲۵جونگ کوک: صبح با حس کردن یک عالمه دست ه...

Love with die پارت ۲۲با صدای گریه بچه ها چشمامو باز کردم* ا/...

Love with die Part 32ا/ت: من از سهمم میدمکوک و بکهیون: چی؟ا/...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط