Love with die

Love with die
Part 32
ا/ت: من از سهمم میدم
کوک و بکهیون: چی؟
ا/ت: کوک قبل از اینکه ببینمش بدون اینکه بفهمم قسمتی از باندتو به عنوان سهمیه یا هرچیزی به نام من کرده که من فهمیده بودم
کوک: ا/ت..من
بکهیون:چقدرع؟
ا/ت: 35٪
کوک: ا/ت..اینکارو نکن
ا/ت؛ وظیفه من محافظت از خانواده مه..به هر قیمتی که شدع
بکهیون: قبول میکنم
ا/ت: ولی یک شرطی دارع
بکهیون: روی شرط میخوای شرط بزاری؟ ( پوزخند)
ا/ت: میری و دیگه ردی از خودت نمیزاری!.. فهمیدی؟
بکهیون: خیلی خب!
ا/ت: صفحه رو امضا کردم
بکهیون: هوی احمقا این زن نجاتتون داد
ا/ت: از خونه برو بیرون! ( جدی)
بکهیون: خیلی خب بابا چرا عصبانی میشی؟
لیا؛ وقتی بکهیون رفت پریدم بغل تهیونگ و از ترس گریه کردم*
کوک: باورم نمیشه ا/ت.. من بهت باور داشتم
ا/ت: منم بهت باور داشتم و گفتم از دروغ گفتن بدم میاد وقتی اون برگه رو امضا کردم فهمیدم واسه بیزینس ت نبوده!
کوک: خب یک جور بیزینس محسوب نمیشه؟
ا/ت: جونگ یول زد زیر گریه*.. آ...ببخشید مامان نباید داد میزدم ( لپشو بوسیدم) بیا بریم..رو به کوک*.. یونا رو هم برداشتم*
هانا: ما هم بریم دیگه!
ته: ما هم میریم..نامجون میخوای برسونمتون؟
نامجون: آره
جیمین: ما یکم با یونگی بمونیم خودمونو جمع و جور کنیم بعدش بریم
یونگی: جین خواستی تو هم بمون
جین: اوکی
**
ا/ت: تو ماشین هیچ حرفی رد وبدل بینمون نشد* باورم نمیشه روز ازدواج اینطوری گند بخوره بهش
کوک: تقصیر خودته
ا/ت: ببخشید چیش تقصیر منه؟
کوک: اینکه باندت فروختی!
ا/ت: اولا من اینکارو بخاطر تو و بچها کردم تا اتفاقی براتون نیوفته ثانیا مگه نمیگی مال منه..خب روش حق و اجازع دارم
کوک: آره ولی..
ا/ت: ولی ندارع تو فقط دوست داری لج کنی هرچقدر میخوای با من لج کن ولی دیگه نمیتونی با بچه ها لج کنی اونم سر یک چیز مسخره
کوک: به نظر تو مسخره اس
ا/ت: شاید...من یک نقشه دارم!
کوک: یهو یک ماشین اومد جلومون وزدم تو ترمز*