Love with die

Love with die
Part ۲۵
جونگ کوک: صبح با حس کردن یک عالمه دست های کوچیک روی صورتم و بدنم از خواب بیدار شدم یورا روی شکمم خوابیده بود جونگ یول هم نشسته بود رو صورتم یونا هم با انگشت های تتو‌ دارم بازی می‌کرد..نکن دختر کثیفه*..پستونکش رو گذاشتم دهنش*... سول هم رو به روم نشسته بود و زل زده بود تو‌ چشمم ولی خبری از ا/ت نبود..با احتیاط جونگ یول رو از صورتم برداشتم یورا رو از شکمم برداشتم و خوابوندم کنارم.... گونه تپل سول رو بوسیدم و قلقلکش دادم مامانی شیر داده بهتون؟!..عین بچه گربه ها بغلشون کردم و بردمشون آشپزخونه و بچه ها رو روی صندلی مخصوصشون گذاشتم..مامانتون کجا رفته یعنی؟
ا/ت: از هال* اینجام..صبحونه تو بخور بیام!
کوک: باشع!
ا/ت: سلام فشقلی های من
کوک: داشتی چیکار میکردی؟
ا/ت: یکم خونه رو مرتب میکردم..
کوک: تعجب* همیشه بعد مست کردن و خوشگذرونی من زودتر از خواب بیدار میشم..بعد تو؟!..
ا/ت: ساعت رو‌ نگاه کردی؟.. ساعت 10عه..یک سوال..کشتیش؟
کوک:.. چی رو؟.. بکهیون رو؟.. نه ولی درحد مرگ شکنجه اش دادم
ا/ت: آفرین پسر خوب!..دیگه همجی تموم شد؟
کوک: بعله..بردمش گذاشتم جلوی پاسگاه و یواشکی اومدم
ا/ت: لبخند* ..صبحونه تو باید تموم کنی!
کوک: چشم
ا/ت:آفرین
* زنگ خوردن در*
کوک: کیه؟
ا/ت: بزار ببینم..هیونگان
دیدگاه ها (۱)

Love with die Part ۲۶ا/ت: جین و نامجون و تهیونگ و جیمین!... ...

Love with die Part ۲۷ا/ت: رفتیم پیش بقیه و نشستیم رو کاناپه ...

Love with die Part 24*ویو کوک*قبل از اینکه در آسانسور بسته ش...

Love with diepart 23*کوک: یکم استراحت کن میام..ا/ت: من هوشیا...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

⁶⁴ا/ت با احساس سنگینی پلک‌هایم به آرامی باز کردم و از خواب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط