ابنباتتلخ

#ابنبات_تلخ
PaRt: ۳۲
. . ___ . .

لینا:بیا منو بخور خوردی بیا جاسمین هم بخور
جاسمین:جلوی دهنشو میگیره با دست میره تو اشپزخونه
تهیونگ:من ی بار باید تو روبزنم حساب کار بیاد دستت
لینا:حقیقتا با دمپایی ابری و لباس خواب بنفش خرسی جدی نمیگیرمت
تهیونگ:لینا لینا گمشو خیلی امروز رو مخمی
لینا:خب به من چه برو کت و شلوار بپوش من جدیت بگیرم
تهیونگ:میاد سمت لینا صورتشو میبره سمت لینا با اخم
لینا:دماغ تهیونگ رو ی گاز محکم میگیره و فرار میکنه
تهیونگ:دماغشو گرفته میگه : اخ اخ اگه گیرت نیارم
لینا:از خنده پخش شده کف اتاقش
تهیونگ:بعد 5 دقیقه میره جایی که لینا هست
لینا:هنوز درحال خندیدنه
تهیونگ :تو چرا انقد پرویی
لینا:اخه میدونم باهام کاری نمیکنی
تهیونگ:دقیقا از کجا میدونی
لینا:من تورو نشناسم باید برم بمیرم
تهیونگ:اها
لینا:میتونم ی سوال بپرسم
تهیونگ:بنال
لینا:اگه فرار کنم واکنشت چیه
تهیونگ:شلوارشو میکشه پایین : جیگرتو میکشم بیرون
لینا:اقااا اقاااا من که اینجام شلوار رو چیکار دارییی
تهیونگ:میخوام لباسمو عوض کنم
لینا:چشاشو میگیره : اها خب ساری
تهیونگ:یعنی تو الان منو نمیبینی
لینا:من چرا باید دوست پسر مردم رو دید بزنم
تهیونگ:ها
لینا:میگم چرا باید دوست پسر مردم رو دید بزنم
تهیونگ:اها
دیدگاه ها (۱)

#ابنبات_تلخ PaRt: ۳۳. . ___ . . لینا:میگم چرا باید دوست پسر ...

#ابنبات_تلخ PaRt:۳۴. . ____ . . تهیونگ:رو تخت و پتو رو میکشه...

بچه ها نظرتون چیه یه روز مشخص کنید من تو اون روز پارت بزارم ...

#ابنبات_تلخ PaRt:۳۱ جاسمین:تو دست به کار بزنی محاله لینا:واس...

پارت ۲۸خب خلاصه بگم که جیمین میتونه ات رو نجات بده و همه ی ا...

پارت ۵۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط