ابنباتتلخ

#ابنبات_تلخ
PaRt: ۳۳
. . ___ . .

لینا:میگم چرا باید دوست پسر مردم رو دید بزنم
تهیونگ:اها
لینا:ولی جدی اگه فرار کنم واکنشت چیه
تهیونگ:شیش قلو حاملت میکنم بشینی نتونی جاییت بری به ی کلمه جرت میدم
لینا:با اجازه من میرم کتاب بخونم تو خطری شدی«میره پیش جسی»
جاسمین:سالمی
لینا:اره
جاسمین:این رفت ...
لینا:این به درخت میگن بیشعور تهیونگ
جاسمین: باشه تهیونگ رفت زنگ بزنم به هانی جان ببینیمش
لینا:باشهههه
تهیونگ:بعد چند دقیقه میره
جاسمین:رفت
لینا:آ میگم من کار دارم زود میام
جاسمین:ای خدا دست گل به اب ندی !!!!!
لینا:نه نه«میره تو اتاقش»
لینا:ی طناب برمیداره و از پنچره فرار میکنه میره خونه خودشون

سوبین:تو اینجا چیکار میکنی
لینا:اومدم بابامو ببینم گمشو
مادر لینا:فکش باز مونده
لینا:بابام کووووو
مادرلینا:سرکار
لینا:اها
لینا:میره دم در اتاقش و در اتاقش رو باز میکنه : هه مگه چند وقت خونه نبودم که اتاقم رو کردید انباری
مادر لینا:زل زده به لینا
لینا:هااا ادم ندیدی
لینا:ی سیب برمیداره و ی گاز میزنه و پرت میکنه تو کله سوبین
سوبین:اخخخخخ «هجوم میبره سمت لینا که بزنتش که...»
لینا:دست سوبین رو میگیره و میچسبونتش به دیوار
سوبین:ولم کنننننن
لینا:اخ اخ سوبی عاشق این بودم ازت انتقام بگیرم «با مشت میزنه تو صورت سوبین»
سوبین:جیغ میکشه
مادر لینا:همینجوری زل میزنه به لینا
لینا:چیه نمیخوای بزنیم چون دختر جونتو زدم
مادر لینا:اروم میره سمت لینا و بغلش میکنه
لینا:با لگد میزنه تو شکم مادرش و مادرش و پرت میکنه انور
لینا:ی سیب دیگه برمیداره و گاز میزنه و میده دست مادرش و میگه : زد زیاد ما رفتیم ولی به بابام بگو دلم براش تنگ شده که البته اونم نامردیه مث خودت «میره»

لینا:مشغول قدم زدن میشه و ساعت 9 شب با گریه میره عمارت
تهیونگ:صورتش از عصبانیت قرمز شده و نشسته رو مبل
لینا:ببخش
تهیونگ:خونه مامانت چیکار میکردی ها «با داد»
لینا:سوبین بهت زنگ زد ها
تهیونگ:شونه های لینا رو میگیره : نمیفهمی اونا نمیخوانت ازت بدشون میاد اینا حاضر شدن تورو به عنوان هرزه بدن چرا پاتو گذاشتی اونجا«با داد»
لینا:خودشو جا میکنه تو بغل تهیونگ و شروع میکنه به هق هق کردن
تهیونگ:یکم که لینا اروم شد دست لینا رو میکشه میبره....


ادامه دارد....
. . _____ . .
دیدگاه ها (۱)

#ابنبات_تلخ PaRt:۳۴. . ____ . . تهیونگ:رو تخت و پتو رو میکشه...

#ابنبات_تلخ PaRt:۳۵. . ____ . . مادر تهیونگ:میره لینا رو بغ...

#ابنبات_تلخ PaRt: ۳۲. . ___ . . لینا:بیا منو بخور خوردی بیا ...

بچه ها نظرتون چیه یه روز مشخص کنید من تو اون روز پارت بزارم ...

تهیونگ: پس بخواب ات: باشه میرسین به خونه و تهیونگ ماشین رو پ...

میکنه و میگه تهیونگ: بیبی داری عصبیم میکنی خونه من نه خونمون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط