۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۴۹
"ویو نادیا"
سر جام خشک شدم،هشک یعنی خشک، نفسمم کوتاه و سری میکشیدم که بیدار نشه ، حتی بیشتر سعی میکردم نفس نکشم ،خلاصه بد از اینکه برخورد نفساش به گردنم منظم شد فهمیدم خوابه
و من تو اون حالت مونم
........
"ویو جونگکوک"
با تکون کوچیکی بیدار شدم
رو تخت نشستم و موهام و عقب دادم سعی در باز کردن چشمام داشتم که با قیافه خشک شده نادیا مواجعه شدم
کوک: چیه؟
امد تکون بخوره که با خنده دوباره افتاد
و کمکم اشک به خندش اضافه شد
نادیا: ای ای
کوک: چته؟
نادیا: بد..نم...خشک...عه
دستمو به بازوش زدم که بکشم ...ولی یه دفعه جیغ زد و با همون حالت قبلش گفت:
_ ........نه ...نه لطفا دستنزن
کوک: چرا اینطوریشدی؟
جواب خودم وب عد از پرسیدن تو دلم دادم
کوک : خودتو میکشیدی کنار خوب....تاصبح نابود شدی که
دوباره با خنده و درد گفت:
_ نه تروخدا...حوصله وحشی شدنتو ندارمم..
.سری خودشو جمع کرد و باز با خنده ادامه داد:
_ ببخشیدد..واقعا نمیتونمتکون بخورم...کل هیکلم خوابه
کوک: وایسا یکم ماساژ بدم خوب میشه
همین خواستم نزدیکش شم بد تر جیغ زد :
_ نه نه...من نمیتونم فرار کنم...نزدیکم نیااا
کوک: خوب میشی..
یکم وایسا
نادیا: نه نه ...دست بم بزنی خوب شم ..رئیس بودن اربابیت ....تنبه و شکنجه کتک هیچیو حالیمنمیشه میزنمت
خیلی با مزه بود
که خودم خندم گرفت
کوک: این بچه بازیا چیه
یکم عجیب غریب نگام کردو و دوباره به خودش امد
نادیا: لطفااا..الان خودش خوب میشه
کوک: من که کپیده بودم پا میشدی میرفتی....
الان من یکم خنده رو لبم بودم و اون با یه حس جدیدی جواب میداد
نادیا: اخه اگه بیدار میشدین ...خوایتون میپرید دوباره حالتون.......بد ..میشد
کوک: به تو چه؟....مگه تو آذیت نمیشدی؟
نادیا: اشکال نداره هر چی باشه بیداری دیشبم ، باعث میشه بعد از ظهر که خونم تنهام حصلم سر نره
خندم جمع شدو نگاش کردم
کوک: هان؟
نادیا:بله؟
کوک: نخوابیدی؟
نادیا: ..نه ...راستش..نشد
دستمو بالا اوردم و با لحن همیشگیم گفتم:
_ الان کتک میخوای یا نه؟
خندش اوج گرفت:
_ لطفا وایسا بدنم از خواب دراد بعد....
وای خدا این دختر اصلا خله......تابه حال عین این نبودم ...بجا عذر خودهی و فلان میگه وایسا خوب شم بعد....بجایه احتراممیگه همچیو فراموش میکنم میزنمت؟
وای خدا
کوک: کل شق ....
نادیا: اسرات توعه
چشام از کاسه در امد
کوک: حرفایه جدید میزنی نادیا خانم.....پرو شدی
یکم سعی در بلند شدن داشت نشست و گفت:
_ فک کنم خوب شدم....
الان منظورش کتک بود؟
ادامه داد:
_من پرو عم؟
وای اخر دق میده
کوک: نادیا من تغیریی نکردم، نزار رویه سگم برگرده
جوری که انگار به بچه نگا میکنه نگام کرد و گفت: چشم ارباب، یادم نبود که مشکل کنترل اعصاب داری...دیوونه ایی
فقط بش نگاه کردم
بلند شد بره از شونش ....
part: ۴۹
"ویو نادیا"
سر جام خشک شدم،هشک یعنی خشک، نفسمم کوتاه و سری میکشیدم که بیدار نشه ، حتی بیشتر سعی میکردم نفس نکشم ،خلاصه بد از اینکه برخورد نفساش به گردنم منظم شد فهمیدم خوابه
و من تو اون حالت مونم
........
"ویو جونگکوک"
با تکون کوچیکی بیدار شدم
رو تخت نشستم و موهام و عقب دادم سعی در باز کردن چشمام داشتم که با قیافه خشک شده نادیا مواجعه شدم
کوک: چیه؟
امد تکون بخوره که با خنده دوباره افتاد
و کمکم اشک به خندش اضافه شد
نادیا: ای ای
کوک: چته؟
نادیا: بد..نم...خشک...عه
دستمو به بازوش زدم که بکشم ...ولی یه دفعه جیغ زد و با همون حالت قبلش گفت:
_ ........نه ...نه لطفا دستنزن
کوک: چرا اینطوریشدی؟
جواب خودم وب عد از پرسیدن تو دلم دادم
کوک : خودتو میکشیدی کنار خوب....تاصبح نابود شدی که
دوباره با خنده و درد گفت:
_ نه تروخدا...حوصله وحشی شدنتو ندارمم..
.سری خودشو جمع کرد و باز با خنده ادامه داد:
_ ببخشیدد..واقعا نمیتونمتکون بخورم...کل هیکلم خوابه
کوک: وایسا یکم ماساژ بدم خوب میشه
همین خواستم نزدیکش شم بد تر جیغ زد :
_ نه نه...من نمیتونم فرار کنم...نزدیکم نیااا
کوک: خوب میشی..
یکم وایسا
نادیا: نه نه ...دست بم بزنی خوب شم ..رئیس بودن اربابیت ....تنبه و شکنجه کتک هیچیو حالیمنمیشه میزنمت
خیلی با مزه بود
که خودم خندم گرفت
کوک: این بچه بازیا چیه
یکم عجیب غریب نگام کردو و دوباره به خودش امد
نادیا: لطفااا..الان خودش خوب میشه
کوک: من که کپیده بودم پا میشدی میرفتی....
الان من یکم خنده رو لبم بودم و اون با یه حس جدیدی جواب میداد
نادیا: اخه اگه بیدار میشدین ...خوایتون میپرید دوباره حالتون.......بد ..میشد
کوک: به تو چه؟....مگه تو آذیت نمیشدی؟
نادیا: اشکال نداره هر چی باشه بیداری دیشبم ، باعث میشه بعد از ظهر که خونم تنهام حصلم سر نره
خندم جمع شدو نگاش کردم
کوک: هان؟
نادیا:بله؟
کوک: نخوابیدی؟
نادیا: ..نه ...راستش..نشد
دستمو بالا اوردم و با لحن همیشگیم گفتم:
_ الان کتک میخوای یا نه؟
خندش اوج گرفت:
_ لطفا وایسا بدنم از خواب دراد بعد....
وای خدا این دختر اصلا خله......تابه حال عین این نبودم ...بجا عذر خودهی و فلان میگه وایسا خوب شم بعد....بجایه احتراممیگه همچیو فراموش میکنم میزنمت؟
وای خدا
کوک: کل شق ....
نادیا: اسرات توعه
چشام از کاسه در امد
کوک: حرفایه جدید میزنی نادیا خانم.....پرو شدی
یکم سعی در بلند شدن داشت نشست و گفت:
_ فک کنم خوب شدم....
الان منظورش کتک بود؟
ادامه داد:
_من پرو عم؟
وای اخر دق میده
کوک: نادیا من تغیریی نکردم، نزار رویه سگم برگرده
جوری که انگار به بچه نگا میکنه نگام کرد و گفت: چشم ارباب، یادم نبود که مشکل کنترل اعصاب داری...دیوونه ایی
فقط بش نگاه کردم
بلند شد بره از شونش ....
۱.۴k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.