۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۵۰
"ویو جونگکوک"
...کبوندمش رو تخت ، کامل خونسرد نگام کرد...
روش نیم خیز شدم
نادیا: جونم؟
نه این جدی امروز یه مرگشه ، خودش نیس
کوک: دختراییی که پرو بازی در میارن باید ...دو طرف ک..رده شن
یکم سعی در کنترل استرسش داشت
کوک: ...حالا من با تویی که افسارت از دستم در رفته چیگار کنم؟!
نادیا:....این دختر دیگه همینه....
کوک : نه نیس...ادم میشی...به دست خودِ من
خیلی با اعتماد به نفس نگام کرد
دستم که رو شونش بود تکیه داده بودم و به سمت سی..ش کشیدم
تو دستم فشار دادم که ..اخ پر دردی گفت
کوک: دیدی؟.....میخوای ببینی چطوری رام میشی؟
چییزی نگفت
نمیتونم بگذرم چون نمیخوام کسب جوری بام راحت شه که هر کاری میخواد بکنه
بافت تنشو تو یه حرکت در اوردم
نادیا: نه
کوک: چی نه؟
نادیا: ادامه نده ...اشتباه کردم
کوک: یگم زود پشیمون نشدی؟
نادیا: نه نه..ببخشید فقط کاریم نکن
کوک: ولی بازم دیره
تو یه حرکت برگردوندمش....
کوک: این دفعه از عقبب...تابه حال....از پشت..نکرد...ه بودمت
نادیا: دیگه از این حرفا نمیزنم ..تروخدا
کوک: فقط چون اشتباه و همه بچه ها میکنن....کم کم میکنم داخلت .....ولی نمیتونم قول بدم جر نخوری
نادیا: خواهشسش...حداقل از عقب نه ...نمیتونمممم
کوک: نه اتفاقا دختر بد بایده .ک..ون.بده تا قشنگ جر بخوری
شلوارشم در اوردم بعد از در اوردن لباس زیراش با تماس بدنامو که دمر خوابیده بود رو دستام وزنم و نگه داشتم
دستمو رو پاین تنش میکشیدم که کمی ت....یک شه فقط تا خیس شه
کوک: قشنگ ثانیه به ثانیش یادت باشه..دردی که میکشی..یادت میندازه کی تو چه زمان ...با چه کسی چطور رفتار کنی؟
همه حرفامو کنار گوشش زدم و بعد گفتن اخرین کلمه همه هجمممو و واردش کردم
که جیغ شو داخل بالش خالی کرد
نادیا: لطفا ...من نمیتونم....درش بیاررر...تحمل ندارممم....خواهش میکنم...معذرت میخوام ازت
به حرفاش اهمیت ندادم و بعد چند دقیقه که وایسادم عادت کنه ....شرو کردم به ضربه زدن
تو دونه دونه حرکاتم التماس میکرد
کاری بود که خودش کرد
من همون ادم سابقمم...هر چقدر یه دختر مثل این به دلم بشینه ....نمیتونم وایسم و حرفا و رفتاراش و تحمل کنم....باید دختر خوب من شه....رام و مطیع ، زیر دست جئون جونگکوک
بعد از به پایان رسیدن راند محکم ازش بیرون کشیدم که مطمعنم دردس قیر قابل تحمل بود که خودشو محکم به تخت کوبید ؛صاف برش گردوندم
چشماش از درد بسته بود و صورتش از اشک خیس...
روش خم شدم و صورتشو مقابل صورتم قرار دادم
با باز کردن کم و بیش لایه چشمش گفت:
_ خیلی بد جنسی...از معذرت خواستم
کوک: نه دیگه...بد جنس نیستم...دارم یادت میدم چطوری رام شی تا عین الان جز نخوری
part: ۵۰
"ویو جونگکوک"
...کبوندمش رو تخت ، کامل خونسرد نگام کرد...
روش نیم خیز شدم
نادیا: جونم؟
نه این جدی امروز یه مرگشه ، خودش نیس
کوک: دختراییی که پرو بازی در میارن باید ...دو طرف ک..رده شن
یکم سعی در کنترل استرسش داشت
کوک: ...حالا من با تویی که افسارت از دستم در رفته چیگار کنم؟!
نادیا:....این دختر دیگه همینه....
کوک : نه نیس...ادم میشی...به دست خودِ من
خیلی با اعتماد به نفس نگام کرد
دستم که رو شونش بود تکیه داده بودم و به سمت سی..ش کشیدم
تو دستم فشار دادم که ..اخ پر دردی گفت
کوک: دیدی؟.....میخوای ببینی چطوری رام میشی؟
چییزی نگفت
نمیتونم بگذرم چون نمیخوام کسب جوری بام راحت شه که هر کاری میخواد بکنه
بافت تنشو تو یه حرکت در اوردم
نادیا: نه
کوک: چی نه؟
نادیا: ادامه نده ...اشتباه کردم
کوک: یگم زود پشیمون نشدی؟
نادیا: نه نه..ببخشید فقط کاریم نکن
کوک: ولی بازم دیره
تو یه حرکت برگردوندمش....
کوک: این دفعه از عقبب...تابه حال....از پشت..نکرد...ه بودمت
نادیا: دیگه از این حرفا نمیزنم ..تروخدا
کوک: فقط چون اشتباه و همه بچه ها میکنن....کم کم میکنم داخلت .....ولی نمیتونم قول بدم جر نخوری
نادیا: خواهشسش...حداقل از عقب نه ...نمیتونمممم
کوک: نه اتفاقا دختر بد بایده .ک..ون.بده تا قشنگ جر بخوری
شلوارشم در اوردم بعد از در اوردن لباس زیراش با تماس بدنامو که دمر خوابیده بود رو دستام وزنم و نگه داشتم
دستمو رو پاین تنش میکشیدم که کمی ت....یک شه فقط تا خیس شه
کوک: قشنگ ثانیه به ثانیش یادت باشه..دردی که میکشی..یادت میندازه کی تو چه زمان ...با چه کسی چطور رفتار کنی؟
همه حرفامو کنار گوشش زدم و بعد گفتن اخرین کلمه همه هجمممو و واردش کردم
که جیغ شو داخل بالش خالی کرد
نادیا: لطفا ...من نمیتونم....درش بیاررر...تحمل ندارممم....خواهش میکنم...معذرت میخوام ازت
به حرفاش اهمیت ندادم و بعد چند دقیقه که وایسادم عادت کنه ....شرو کردم به ضربه زدن
تو دونه دونه حرکاتم التماس میکرد
کاری بود که خودش کرد
من همون ادم سابقمم...هر چقدر یه دختر مثل این به دلم بشینه ....نمیتونم وایسم و حرفا و رفتاراش و تحمل کنم....باید دختر خوب من شه....رام و مطیع ، زیر دست جئون جونگکوک
بعد از به پایان رسیدن راند محکم ازش بیرون کشیدم که مطمعنم دردس قیر قابل تحمل بود که خودشو محکم به تخت کوبید ؛صاف برش گردوندم
چشماش از درد بسته بود و صورتش از اشک خیس...
روش خم شدم و صورتشو مقابل صورتم قرار دادم
با باز کردن کم و بیش لایه چشمش گفت:
_ خیلی بد جنسی...از معذرت خواستم
کوک: نه دیگه...بد جنس نیستم...دارم یادت میدم چطوری رام شی تا عین الان جز نخوری
۳۲.۵k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.