۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۴۸
"ویو جونگکوک"
با خبر کردن اجوما
به سمت اتاق خودم رفتم و نادیا رو رو تخت گذشتم
اجونا: بله؟
ته: لباسا شو عوض کن ...بزار یکم بخوابه خودش بهوش میاد
اجوما: چشم
به سمت سرویس رفتم و بعد از یکم اب زدن به صورتم
به گندی که زدم فکر کردم
یکم داخل سرویس موندم تا موهام و خشک کنم
و بعد خارج شدم
وقتی رفتم بیرون نادیا لباسش عوض شده بودو خوابیده بود
به سمتش رفتم و پتورو کامل کشیدم روش
که در باز شدو تهیونگ امد داخل و درو بست
و با دیدنم
گفت:
_ پس یخبرایی هست
از تخت دور شدم و
رفتم تا یه لباس مناسب پیدا کنم
ته: جونگکوک ازین دختر خوشت میاد؟...از کی؟.واقعا یعنی دوسش داری
جلویه اییته بودم و با سوالایه تهیونگ از اینه به نادیا نگاه کردم
دوسش دارم؟
ته: جونگکوک؟
کوک: هوم؟
ته: از این دختر خوشت میاد؟
کوک: خب که چی؟
ته: همین الان میدونی چه گندی زدی؟
کوک: من یا تو؟ .....نباید یه خبری بدی؟
ته: ببخشید که اقا سرش گرم بود تلفنش سایلنت بود
یکم سکوت کردم که با کلافگی گفت:
_ اوکی.اگه ازش خوشتم میاد..میدونی اون وارد زندگیت شه چی میشه؟ ...هر کسی برایه ضربه زدن بهت ازش استفاده میکنه...زندگیش نابود میشه
همش راست بود ..ولی سختهه نمیتونم
ته:جونگکوک یکمعاقلانه فکر کن..عین قبلا .ببین من واقعا خوشحالم که بالاخره عاشق شدی .اینکه درمانت داره راحت میشه..ولی من نمیخوام اوج خوش بختیت اتفاقی بیوفته.نمیخوام دوباره زندگیت نابود شهه..این عشقت .....
حرفشو کامل نزده بود که داد زدم:
_بسه،.کدوم عشق؟.عاشق شدنی درکار نیست.انقدر نگران نباش
از کنارش رد شدم و با حرص درو باز کردم و رفتم پایین
مینهو از قیافش.نقشه هاش میبارید
رو کانامه دو نفره رو به روش نشستم
کوک: چییشده که بیخبر امدی خونم؟
مینهو:والا فکر کردیم که تهیونگ هماهنگ کرده باشه
کوک: نه.حالا برایه چی امدی؟
مینهو: راستش .یباری هست قراره برایه ماه اینده وارد کره شه..( توضیح)
تح همه این وراجیاش این بود که میخواست برایه وارد کردن اون بار کمکش کنم
اونم کی مینهو
کسی که فکر میکنه خیلی بهتر از منه،و الان ازم کمک میخواد؟!
شاید بارش به درد خودم خورد
کوک : اوکی
مینهو: قراراشو بات میزارم
کوک: چی به من میرسه؟
مینهو خنده مزخرفی کرد و گفت:
_ ۳۰ درصد
پوزخندی رو لبام نشست
کوک: ۳۰؟
مینهو: ۳۵
بازمنگاش کردم
مینهو: ۴۰ تحشه
کوک: ۵۰ درصدشو بهم میدی..یا برو یکی دیگه رو پیدا کن
مینهو: هوفف این همه زحمت کشیدم که بات نصفشکنم؟
از جام بلند شدم و با اشاره به در
همزمان گفتم:
_ یا ۵۰ درصدشو بم میدی یا در ورودی از اون طرفه
داشتم میرفتم که گفت:
_ اوکی
وایسادم و نگاش کردم
بلند شدم و امد جلوم
مینهو:۵۰ بع توقع رسیدسم ما دیگه بریم...در ضمن...به فرشته طبقه بالا که قایمش کردی سلام برسون
part: ۴۸
"ویو جونگکوک"
با خبر کردن اجوما
به سمت اتاق خودم رفتم و نادیا رو رو تخت گذشتم
اجونا: بله؟
ته: لباسا شو عوض کن ...بزار یکم بخوابه خودش بهوش میاد
اجوما: چشم
به سمت سرویس رفتم و بعد از یکم اب زدن به صورتم
به گندی که زدم فکر کردم
یکم داخل سرویس موندم تا موهام و خشک کنم
و بعد خارج شدم
وقتی رفتم بیرون نادیا لباسش عوض شده بودو خوابیده بود
به سمتش رفتم و پتورو کامل کشیدم روش
که در باز شدو تهیونگ امد داخل و درو بست
و با دیدنم
گفت:
_ پس یخبرایی هست
از تخت دور شدم و
رفتم تا یه لباس مناسب پیدا کنم
ته: جونگکوک ازین دختر خوشت میاد؟...از کی؟.واقعا یعنی دوسش داری
جلویه اییته بودم و با سوالایه تهیونگ از اینه به نادیا نگاه کردم
دوسش دارم؟
ته: جونگکوک؟
کوک: هوم؟
ته: از این دختر خوشت میاد؟
کوک: خب که چی؟
ته: همین الان میدونی چه گندی زدی؟
کوک: من یا تو؟ .....نباید یه خبری بدی؟
ته: ببخشید که اقا سرش گرم بود تلفنش سایلنت بود
یکم سکوت کردم که با کلافگی گفت:
_ اوکی.اگه ازش خوشتم میاد..میدونی اون وارد زندگیت شه چی میشه؟ ...هر کسی برایه ضربه زدن بهت ازش استفاده میکنه...زندگیش نابود میشه
همش راست بود ..ولی سختهه نمیتونم
ته:جونگکوک یکمعاقلانه فکر کن..عین قبلا .ببین من واقعا خوشحالم که بالاخره عاشق شدی .اینکه درمانت داره راحت میشه..ولی من نمیخوام اوج خوش بختیت اتفاقی بیوفته.نمیخوام دوباره زندگیت نابود شهه..این عشقت .....
حرفشو کامل نزده بود که داد زدم:
_بسه،.کدوم عشق؟.عاشق شدنی درکار نیست.انقدر نگران نباش
از کنارش رد شدم و با حرص درو باز کردم و رفتم پایین
مینهو از قیافش.نقشه هاش میبارید
رو کانامه دو نفره رو به روش نشستم
کوک: چییشده که بیخبر امدی خونم؟
مینهو:والا فکر کردیم که تهیونگ هماهنگ کرده باشه
کوک: نه.حالا برایه چی امدی؟
مینهو: راستش .یباری هست قراره برایه ماه اینده وارد کره شه..( توضیح)
تح همه این وراجیاش این بود که میخواست برایه وارد کردن اون بار کمکش کنم
اونم کی مینهو
کسی که فکر میکنه خیلی بهتر از منه،و الان ازم کمک میخواد؟!
شاید بارش به درد خودم خورد
کوک : اوکی
مینهو: قراراشو بات میزارم
کوک: چی به من میرسه؟
مینهو خنده مزخرفی کرد و گفت:
_ ۳۰ درصد
پوزخندی رو لبام نشست
کوک: ۳۰؟
مینهو: ۳۵
بازمنگاش کردم
مینهو: ۴۰ تحشه
کوک: ۵۰ درصدشو بهم میدی..یا برو یکی دیگه رو پیدا کن
مینهو: هوفف این همه زحمت کشیدم که بات نصفشکنم؟
از جام بلند شدم و با اشاره به در
همزمان گفتم:
_ یا ۵۰ درصدشو بم میدی یا در ورودی از اون طرفه
داشتم میرفتم که گفت:
_ اوکی
وایسادم و نگاش کردم
بلند شدم و امد جلوم
مینهو:۵۰ بع توقع رسیدسم ما دیگه بریم...در ضمن...به فرشته طبقه بالا که قایمش کردی سلام برسون
۱۲.۶k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.